ابو یحیی احمدبن داوود جرجانی فزاری
ابويحيي احمد بن داوود جرجانيفزاري
AbooYahyaAhmadebnDavoudJorjaniFazari
محدث، متكلم شيعي و دانشمند بلندقدر ايراني.
ابویحیی احمدبن داوود بن سعید جرجانی، در جرجان متولد شد. نويسندهی «عالمان شيعه»، ابويحيي را متولد و بزرگ شدهي گرگان معرفي کرده است.
با وجود شهرت علمي و معتبر بودن روايات منقول از ابويحيي، اطلاعات دقيقي از سال تولد، خانواده، دوران كودكي و نوجواني وي در دست نيست. شايد بتوان سال تولد او را با توجه به حياتش، در زمان امام جواد (ع)، اواخر قرن دوم (حدود سال 195ق) تخمين زد.
ابويحيي مدت زيادي در جرجان زندگي نكرد. وی پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي و مقدمات علوم، از محضر دانشمندان و بزرگان جرجان بهره برد، اما به دليل وسعت دامنهي علوم اسلامي، به اساتيد جرجان بسنده نکرد. از اينرو، عازم نيشابور شد. به نظر ميرسد که وي بيشتر عمر خود را در نيشابور گذراند و به تحصيل علوم ادامه داد.
نيشابور در آن روزگاران، مركز علمي مشهوري بود. علما و دانشمندان زيادي از فرق و مذاهب مختلف در آن جا حضور داشتند. همین امر سبب شد كه ابويحيي از جرجان به نيشابور نقل مكان کند. وی پس از سفرهاي طولاني به شهرهاي علمي ايران و عراق، دوباره به آن جا بازگشت تا اندوختهي علمي و تجارب دينياش را در اختيار شاگردانش قرار دهد.
بنابر تصريح مورخان، ابويحيي نخست از اهل سنت بود و در زمرهی پيروان فرقهي حشويه شمرده ميشد. وي با دانشمندان اهلسنت، از جمله محمد بن يحيي نيشابوري رازي و مسلم بن حجاج نيشابوري صاحب كتاب «صحيح مسلم»، معاصر و هم عقيده بود. اما اين كه چه زماني به مذهب تشيع روي آورد، اطلاع مستندي در دست نيست. آثار وي در دفاع از مرزهاي عقيدتي شيعه در برابر مخالفان، نشان ميدهد كه مدت زيادي پس از شيعه شدن عمر کرده، زيرا فرصت كافي براي نوشتن آن كتابها داشته است.
از آن جایی که ابويحيي در نيشابور زندگي ميكرد، با شيعيان ارتباط زيادي داشت و همين ارتباط، سبب آشنايي وي با مفاهيم و اصول مذهب شيعه شد. او در مطالعه و تحقيقات خود، متوجه ناصواب بودن حملات مخالفان شيعه شد و به حقيقت روشن اين مذهب پي برد. به دنبال آن، در سفري به عراق، سعي کرد تا دهمين امام شيعيان را ملاقات کند. او در اين ديدار، به ژرفاي دانش امام هادی (ع) پی برد و در پي تأثير كلام آن حضرت، به مذهب تشيع روي آورد.
دواني به نقل از رجال كَشي و معجم رجال الحديث، ابويحيي فزاري را در شمار اصحاب امام هادي (ع) دانسته است. او همچنين از فزاري، در شمار كساني كه بعد از اهل بيت (ع) و در زمان غيبت صغري ميزيستهاند، ياد كرده، اما از وي به عنوان صحابه امام حسن عسكري (ع) ياد نکرده است. منابع ديگر از جمله دايرهالمعارف تشيع، او را در زمرهي ياران و اصحاب امام حسن عسكري (ع) برشمردهاند. گذشته از آن، ابوالحسینی به نقل از ابن شهرآشوب، فزاري را جزو ياران و اصحاب امام جواد (ع) نيز به شمار آورده است. بر استنباط يا نقل ابوالحسيني از ابن شهرآشوب اشكال وارد است، زيرا طبق اسناد و مدارك موجود، ابويحيي در زمان امام هادي (ع) به مذهب تشيع روي آورد. پس اين ادعا كه او در زمان امام جواد (ع) از ياران آن حضرت بوده است، نميتواند صحيح باشد، زيرا وي در آن زمان به عقيدهي شيعه نگرويده بود تا از اصحاب آن امام شمرده شود. براي پي بردن به اين مطلب كه چرا ابويحيي را جزو ياران امام حسنعسكري (ع) نميدانند، بايد به كتاب عالمان شيعه استناد كرد. به گمان نويسنده، ابويحيي در زمان امام حسن عسكري (ع) در عراق نبود، بلكه در نيشابور به ترويج مذهب شيعه اشتغال داشت.
از آنجا كه ابويحيي را از مردمان عصر غيبت نیز دانستهاند، به احتمال زياد و طبق اسناد موجود، عمري طولاني داشته است. از اينرو، چند نسل و طبقه از راویان احاديث را ديده و زمان آنها را درك كرده است.
در مورد ايرانيالاصل بودن ابويحيي شكي نيست، اما اینکه چرا وي را «فزاري» خواندهاند، جاي سخن دارد. به نظر نميرسد «فزاره» نام مكان باشد، زيرا در منابع قديمي مانند «معجمالبلدان»، مطلبي در اينباره وجود ندارد، اما روستايي در جولان سوريه، فزاره خوانده شده است. بيشك، وي از شهر يا قبيلهي فزاره نيست، ولي به گفتهي نويسندهي عالمان شيعه، گمان ميرود که او در سفري كه به عراق داشت، با قبيلهاي به نام «فزاره» در كوفه ارتباط پيدا کرد. اين ارتباط باعث شد كه وي را «فزاري» نیز بخوانند. علی دواني به نقل از ابوعمرو محمد بن عمركشي، در مورد ابويحيي مينويسد: «ابويحيي جرجاني، نامش احمد بن داوود بن سعيد فزاري، از بزرگان اصحاب حديث (علماي عامه) بود. خدا به وي روزي نمود كه به مذهب شيعه اماميه بازگردد و در رد اصحاب حشو، تصنيفات بسيار تصنيف كند و در فنون احتجاجات و مناظرات با مخالفين، كتابهاي خوبي تأليف نمايد.»
گويا علامه حلي مدعي است كه اطمینانی از شيعه و سني، براي ابويحيي ایجاد نشده است، اما شيخ عبدالنبي جزائري و علامه ابن داوود، به روايتهاي وی اعتماد داشتند. مامقاني مينويسد: «ابويحيي جرجاني به خاطر شيعه شدن، آزار و اذيت فراوان ديده است. وي در دفاع از مرزهاي فكري شيعه، كتابهاي مفيدي نوشته است، به همين جهت، فردي مورد اعتماد محسوب ميشود.»
دليل ديگر براي اعتبار ابويحيي، اين است كه وي پس از شيعه شدن، رواياتي را كه در دوران سني بودن نقل كرده بود، مخدوش اعلام نكرد. اين رفتار نشان ميدهد كه وي انساني ثابت قدم و راستگوست، زيرا در همان زمان كه به اصول و فروع اهل تسنن ايمان داشت، مطابق همان آيين، رواياتي را نقل كرده و در اين نقل، هيچ گونه ضعف و تزلزل نداشته است.
عجيب اين كه، در منابع اهل سنت، اشارهاي به شرح حال ابويحيي نشده است، اگر هم در جايي ذكري به ميان آمده، بسيار مختصر بوده است. در حالي كه وي پيش از تغيير مذهب، محدث و دانشمند پرآوازهاي در ميان آنان بود، تا جايي كه مسلم بن حجاج، نويسندهي يكي از مهمترين صحاح اهل سنت، با او دوست و همكار بود.
دوران زندگي ابويحيي همزمان با حاكميت محمدبن طاهر بود. او در سالهاي 259ـ 248ق بر نيشابور و خراسان حكمراني ميكرد. در آن زمان، ابويحيي به علت شكايت محمد بن يحيي رازي، ابنبغوي و ابراهيم بن صالح، تحت تعقيب قرار گرفت. محمد بن طاهر به علت تعصب مذهبي دستور داد تا دستها و پاها و زبانش را قطع كنند و هزار ضربه تازيانه بزنند و بر دارش كشند. شكايت آنان به اين سبب بود كه محمد بن يحيي رازي، حديثي از ابويحيي نقل كرده بود كه گمان ميرفت راجع به عمر بن خطاب، خليفه دوم مسلمين باشد، ولي ابويحيي به دفاع از خود برخاست و گفت: «منظور از عمر در اين روايت، عمربن خطاب نيست، بلكه عمربن شاكر است.» محمدبن طاهر، فقهاي اهلسنت را در جلسهاي گرد آورد و موضوع را با آنان در ميان گذاشت. «مسلم بن حجاج»، دانشمند معروف سنيها و صاحب كتاب «صحيح» گواهي داد: «مطلب همان است كه ابويحيي ميگويد و منظور، عمر بن شاكر است.» ولي ابوعبدالله مروزي با اين كه ميدانست ابويحيي درست ميگويد، به سبب شيعه بودن ابويحيي، اين موضوع را پنهان کرد.
ابويحيي گفت: دو دانشمند به نفع من گواهي ميدهند، ولي محمد بن طاهر گفت: فقط يك نفر گواهي داد و شاهد ديگر لازم است. پس از آن، مردي ديگر گواهي داد كه او را ميشناخت و محمد بن طاهر مجبور شد که ابويحيي را آزاد كند.
با اين كه ابويحيي شهرت فراواني دارد، اما از استادان و شاگردانش در هيچ يك از منابع شيعه و سني ياد نشده است، فقط ميتوان احتمال داد كه او نیز مانند دوستش محمد بن اسماعيل نيشابوري، نزد فضل بن شاذان نيشابوري دانش آموخته است.
دربارهی مرگ ابويحيي، اطلاعات دقيقي در دست نيست، ولي بر اساس مستندات موجود، وي در نيمه دوم سده سوم هجري (حدود سال 275ق) درگذشت.
ابويحيي هيچگاه در تبليغ و ترويج مذهب تشيع كوتاه نيامد، تا زماني كه در سال 259ق، امير طاهري به دست عمرو بن ليث صفاري اسير و نيشابور از دست طاهريان آزاد شد. ابويحيي در همين زمان، فرصت يافت تا با نوشتن كتابهاي زيادي در زمينهی فقه و اعتقادات، به ويژه در مقابل فرقههاي انحرافي از جمله «حشويه»، «مرجئه» و «قدريه»، در دفاع از شيعه به اهداف خود برسد.
ابن شهرآشوب مينويسد: «ابويحيي در يكی از آثارش، ردي بر سجزي نوشته است. اين رد، دربارهي نكاح سكران است. توضيح اين كه: به استناد مدارك موجود، ازدواج با اشخاص مست از نظر سجزي (احتمالاً محمد بن اسحاق سيستاني) بدون اشكال بود و ازدواج با مرد مست را جايز ميدانست، اما ابويحيي براساس ادلهي محكم، اين ازدواج را جايز نميداند. به همين جهت، كتابي در جواب سجزي و براي رد مطلب وي نوشت.»
• آثـار
استنباط الحشويه (عربي/ الفرق و المذاهب)، الأوائل (عربي/ معارف عامه)، التسويه (عربي/ فقه)، التفويض (عربي/ عقائد)، خلاف عمر بروايه الحشويه (عربي/ الفرق و المذاهب)، الرد علي الاخبار الكاذبه (عربي/ الفرق و المذاهب)، الرد علي الحنبلي (عربي/ الفرق و المذاهب)، الرد علي سجزي في نكاح السكران (عربي/ فقه)، الصهاكي (عربي، طلاق المجنون (عربي/ فقه)، الغوغاء من اصناف الأمه من المرجئه و القدريه و الخوارج (عربي/ الفرق و المذاهب)، فضائح الحشويه (عربي/ الفرق و المذاهب)، المتعه و الرجعه و المسح علي الخفين و طلاق المتعه (عربي/ فقه)، محنه النائبه (الناتبه) (عربي/ الفرق و المذاهب)، مفاخره البكريه و العمريه (عربي/ الفرق و المذاهب)، مناظره الشيعي و المرجئي (عربي/ الفرق و المذاهب).
منابع:
• آقابزرگ طهراني، محمدمحسن. [بيتا]. الذريعه الي تصانيف الشيعه (جلد 4، 16 و 19). بيروت: دارالاضواء.
• ابوالحسيني، رحيم. (1384). عالمان شيعه (جلد اول). قم: شيعه شناسي.
• حائري، علي. (1416ق). منتهي المقال فياحوالالرجال (جلد اول). قم: ستاره.
• دواني، علي. (1366). مفاخر اسلام (جلد 2). تهران: اميركبير.
• رئيسي آتني، گلبرار. (1377). فرزانگان مازندران (جلد اول). اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان مازندران.
• سبحانيتبريزي، جعفر. (1418ق). موسوعه طبقات الفقهاء (جلد 3). قم: مؤسسه امام صادق (ع).
• شوشتري، محمدتقي. (1379). قاموس الرجال في تحقيق رواه الشيعه (جلد اول). تهران: نشر كتاب.
• صدر حاج سيدجوادي، احمد. (1375). دايرهالمعارف تشيع (جلد 5). تهران: شهيد سعيد محبي.
• طوسي، محمدبنحسن. (1420ق). فهرست كتب شيعه و اصولهم و اسماء المصنفين و اصحاب الاصول. قم: ستاره.
• قهپائي، عنايتالله. (1384). مجمع الرجال في معرفه احوال الرجال (جلد اول). اصفهان: [بينا].
• كشي، محمدبنعمر. (1363). اختيار معرفه الرجال المعروف برجال الكشي لشيخ الطائفه ابي جعفر الطوسي (جلد 2). قم: مؤسسه آلبيت (ع).
• مجمع الفكر الاسلامي. (1421ق). موسوعه مؤلفي الاماميه (جلد 3). قم: مؤسسه فكر الاسلامي.
• موسوي خوئي، ابوالقاسم. [بيتا]. معجم رجالالحديث (جلد 2). [بيجا]: [بينا].