استرآباد در دوره افشاریه
استرآباد در دوره افشاریه
Estarabad in the Afsharid Dynasty
استرآباد در عهد افشار، دوران پرآشوبی داشت. از آغاز حکومت افشار، اختلاف بین افشار و قاجار، کشمکشهایی میان آنها ایجاد کرد که تا پایان ادامه داشت.
در سال 1135ق، که شاهتهماسبدوم از دست افغانها گریخت و در حدود سمنان محاصره شد، فتحعلیخان قاجار با یک نیروی سی هزار نفری به کمک وی رفت. پس از آن، وی صاحب اختیار قشون شد و بسیاری از اختیارات دیگر نیز به وی واگذار گشت. پس از آن، شاه تهماسب به مشهد رفت. در بین راه و در قوچان، نادرقلی به لشکریان پیوست. در نتیجهی اختلافاتی که پیش آمد، نادر زمینههای قتل فتحعلیخان را فراهم ساخت. پس از قتل وی، بسیاری از استرآبادیها و ترکمنها به استرآباد بازگشتند. محمدحسنخان، فرزند فتحعلیخان که در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت، فرار کرد و در میان ترکمنهای یموت پناهنده شد.
پس از آن، نادر در سال 1141ق، به سرداری کل انتخاب شد. وی پس از دریافت این مقام، «چنان هنر و کفایتی بیش از پیش بروز داد که پادشاه، امور قشون را کلاً به او تفویض نمود.» همچنین شاه تهماسب، فرمانروایی بسیاری از مناطق ایران، از جمله خراسان و استرآباد را به نادر بخشید. نادر نیز محمدزمانخان شاملو را به حکومت استرآباد تعیین کرد. پس از مدتی، ایلخان گری طوایف گوکلان و یموت ترکمن نیز به وی واگذار شد. در این برهه از زمان، هر دو برای مملکت تصمیماتی میگرفتند. از جمله تصمیمات دوگانه آنها، انتخاب حاکم برای استرآباد بود. از سوی شاه تهماسب صفوی، محمدعلیخان عازم استرآباد و مازندران شد. پس از توقف کوتاهی در استرآباد، با دیدن دو دستگی و اختلاف، استرآباد را رها کرد و حکومت آن را به اللهقلیخان قاجار سپرد و خود راهی مازندران شد. همزمان، رحیم خان گرایلی نیز از سوی نادر به حکومت استرآباد تعیین شد و به استرآباد رسید. اللهقلیخان در استرآباد، ذوالفقارخان را که یار و همدست خود میدانست، به یاری طلبید. ذوالفقارخان پس از مدتی توقف در استرآباد، هوس فرمانداری به سرش زد و اللهقلیخان را به قتل رساند. نادر پس از آگاهی از این واقعه، روانه استرآباد شد. ذوالفقارخان که در خود تاب مقاومت نمیدید، به مازندران گریخت.
زمانی که نادر به مازندران و استرآباد رفت تا شورش محمدعلیخان و ذوالفقارخان را سرکوب کند، محمدحسنخان قاجار به استقبال وی آمد. نادر نیز او را مورد لطف و محبت قرار داد و به وی رتبه خانی و صاحب اختیاری بخشید. رحیم بیگ گرایلی را نیز به خانی استرآباد برگزید و «یک هزار و دویست تومان مواجب و مرسوم در وجه آن مقرر فرمود.»
نادر در سال 1156ق، محمدحسینخان قاجار را در مقابل محمدحسنخان قاجار پسر فتحعلیخان تقویت کرد و حکومت استرآباد را به وی سپرد. محمدحسنخان نیز از عداوت نادر مجبور به پناه بردن در میان ترکمنهای یموت شد. نتیجهي دادنِ حکومت استرآباد به محمدحسینخان، قیام قاجارهای استرآباد با کمک ترکمنهای یموت به رهبری محمدحسنخان بود.
در این زمان، نادر برای تشویق بازرگانی، از ترور و اعمال زور یاری میجست. محمدحسینخان به همه دکانداران دستور داد با جدیت به کار خود بپردازند. تهدید کرد که در غیر این صورت، آنها را از زندگی محروم و از سرهايشان مناره خواهد ساخت.
در سال 1157ق، محمدزمانبیگ، پسر محمدحسین خان، به حکومت استرآباد گمارده شد. هدف از این کار نیز صدمه رساندن به فرزندان فتحعلیخان قاجار بود. بنابراین محمدحسنخان تا زمان قتل نادر، در میان ترکمنها پناه گرفته بود.
سیاست مالیاتی نادر، علت بسیاری از قیامهای روستائیان و چادرنشینان فقیر در کشورهای تسخیر شده و حتی در بخشها و مناطق مختلف ایران بود. بسیاری از صاحب نفوذان مناطق و روحانیون شیعه که از نادر ناراضی بودند، کوشش میکردند که از نارضایتی مردم به نفع خویش بهرهبرداری کنند. در بسیاری از موارد، به شورشیان پیوستند و سعی کردند زمام قیام را به دست گیرند.
در ذیالحجه 1156ق، زمانی که نادر به همراه محمدحسینخان در ماهیدشت بود، اخبار شورش استرآباد را شنید. محمدحسنخان از فرصت استفاده و به استرآباد حمله کرد. محمدزمانبیگ پسر محمدحسینخان که نایب پدر بود، از بهبودخان چاپشلو، سردار اتک کمک خواست. سرکوبی کامل این شورش از سوی نادر نیز به بهبودخان صادر شد. محمدحسینخان نیز از ماهیدشت به استرآباد آمد. در این شورش، محمدحسنخان قاجار به دستیاری بگنجعلی یموت و ترکمنهای دیگر راهی استرآباد شد. از سوی دیگر، به اللهوردیخان نیز دستور داده شد تا برای رفع فتنه اقدام کند. خیلی زود روستاییان دیگر و بینوایان شهری ایالتهای استرآباد نیز به شورش ملحق شدند. تلاشهای محمدزمانبیگ پسر بیگلربیگ استرآباد برای سرکوبی قیام، هیچ نتیجهای نداشت. از سوی دیگر، محمدعلی بیگ با محمدحسنخان قاجار رابطه برقرارکرد. محمدحسنخان هم با چهار هزار جنگجوی یموت وارد استرآباد شد. محمدعلی بیگ دروازهی قلعه را به روی وی گشود. پس از گشوده شدن دروازهها، محمدزمانبیگ به ارگ پناه برد. از طرف دیگر، برخی از مأموران شاه نیز جانب قیام کنندگان را گرفتند. پس از چند روز، ارگ نیز سقوط کرد و محمدزمانبیگ تسلیم و زندانی شد. قیام کنندگان، خزانه را به چنگ آوردند. کاروان شرکت تجاری انگلیسی و روسی نیز به غارت رفت.
محمدحسنخان پس از تصرف استرآباد، با سام مکاتبه کرد و او را به پادشاهی پذیرفت و چنین یادآور شد که سام، نواحی غربی دریای خزر را تصرف کند. وی نیز ایالات جنوبی را مطیع خود خواهد ساخت. سام شانزده هزار نفر را بسیج کرد، اما در مقابل قوای بیشمار نادر شکست خورد. محمدحسنخان نیز به دست یک نیروی هزار و پانصد نفری با شکست روبهرو شد. نتیجه جنگ، خرابی و ویرانی بود. لشکریان نادر، با قشونی بیشمار بر سر استرآباد رفته و آنجا را فتح و غارت کردند. از آنجا که در بین قاجاریان اختلاف و کینه بود، قتل و غارت فراوان صورت گرفت و شهر استرآباد صدمات فراوان دید. نادر دستور داد که همه شورشیان را اعدام کنند، اما حاکم استرآباد جواب داد که این امر محال است، زیرا در این صورت، همه مردم باید اعدام شوند. با این حال، حاکم استرآباد، برخی از قیام کنندگان را زنده سوزاند و برخی دیگر را به دار آویخت. پس از شکست محمدحسنخان، لشکریان او پراکنده شدند و وی نیز به خوارزم فرار و دوباره شورش کرد، ولی باز شکست خورد و فراری شد. پس از آن، نادر تصمیم گرفت قلعهای در قسمت شرقی دریای خزر به منظور ترساندن ترکمنها و جلوگیری از حملات آنها بسازد، اما در اثر کمبود آب در این ناحیه، از تصمیم خود منصرف شد.
در سال 1158ق نیز گروهی از ترکمنهای ایل یموت در خوارزم سر به طغیان برداشتند. علیقلیخان مأمور سرکوب آنها شد. گروهی از ترکمنها به سوی کوههای بلخان، نزدیک استرآباد گریختند. علیقلیخان پس از سامان دادن آنها در منطقه ساوجبلاغ، به خدمت نادرشاه رسید. نادر دستور داد ترکمنهایی که در ناحیه بلخان ساکن شدهاند، هزار جوان را برای خدمت به وی آماده کنند. به این ترتیب، ترکمنها هزار جوان را به خدمت نادر فرستادند. فرمان نادر مبنی بر این بود که بقیه ترکمنها نیز اطاعت و فرمانبرداری کنند، در غیر این صورت، سرکوب خواهند شد. نادر از طریق همدان به فراهان و اصفهان وارد شد. شاهزاده میرزا نیز از طریق مازندران و استرآباد روانه مشهد شد. ترکمنها نیز قبل از رسیدن میرزانصرالله به استرآباد، «فرمان شاهنشاه را انجام داده، جوانان گزیده را روان کرده بودند.»
در سدههای گذشته، استرآباد در پی ناآرامیهای داخلی ایران، بارها مورد تهاجم قرار گرفت و چندین بار ویران شد. مدعیان مختلف تاج و تخت، این شهر را یک مدافع وفادار و یک پایگاه مقاومت خطرناک تلقی میکردند. به این ترتیب، وقتی نادرشاه این شهر را فتح کرد، برای پایان دادن به این ناآرامیها، فرمان داد تا حصار و استحکامات شهر را خراب کنند. قلعهای که در درون شهر به نام قلعه محمدحسینخان وجود داشت، در عصر نادرشاه، به علت مظنون بودن به حاکم خود که خیال سرکشی دارد، تخریب شد.
نادر پس از فتح هندوستان، مالیات سه ساله ایران را بخشید، اما بعدها مرتکب خطایی باور نکردنی شد و اعلان بخشش مالیات را لغو کرد و به جمعآوری دوبارهی مالیات فرمان داد. اخاذی و باج و خراج در این دوره به اوج خود رسید. باج و خراجهایی که برای نگهداری قشون و صاحبمنصبان میگرفت، مردم را به خشم درآورده بود. آنها به محض شنیدن نزدیک شدن مأموران مالیات، به کوهها میگریختند. همه ایالات استرآباد به سختی ویران شده بود. در حوالی استرآباد، روستاهای کم جمعیت رها شدند. بخش اعظم ساکنان شهر در فقر به سر میبردند. همه چیزشان را به فرمان شاه از دست داده بودند. وضعیت گرگان در این دوره بسیار اسفبار بود. سطح درآمدها به علل مختلف، پایین بود. مالیاتهای سنگینی که هر روز وضع میشد، مردم را تحت فشار قرار میداد. در این دوره، مالیاتها فقط برای لشکرکشی و خرجهای دیوانی نبود، بلکه قسمت عمدهي این درآمدها ذخیره میشد. نادر میل زیادی به ذخیره کردن سکه، طلا و نقره داشت.
در این زمان، ناحیه استرآباد دو قسمت شد:
1. دهات و روستاهای فارسنشین که عبارت بودند از: سدن رستاق، شاهکوه ساور و ... .
2. در دشت که طوایف یموت و گوکلان میزیستند.
از نظر تاریخ زمینداری و اداره امور اراضی، دوره افشاریه اهمیت چندانی ندارد و موجب تغییرات و تحولات دیرپایی در این مورد نشده است. بسیاری از زمینها در این دوره، متعلق به دولت بود که در رقبات نادری به ثبت رسید. اینها زمینهایی بود که به وسیله حکام و دیوان اداره میشد و عواید آن جمعآوری میشد و جزو درآمدهای عمومی به شمار میآمد.
تنها اقدام عمرانی عصر نادرشاه در استرآباد، تعمیر مسجد جامع این شهر بود. این مسجد دارای دو کتیبه است که در کتیبه دوم آمده: منبر و مسجد جامع استرآباد به سال1157ق در زمان نادرشاه افشار به وسیله حاجی قربان آقا، ناظر محمدحسینخان قاجار حاکم (بیگلربیگی) استرآباد تعمیر شد.
تا سال1160ق، حاکمان استرآباد توسط نادر تعیین میشدند. محمدحسنخان به عنوان بزرگ خاندان قاجار و از مخالفان نادر، تا زمان مرگ نادر (1160ق) در بین ترکمنها به سر میبرد، اما پس از قتل وی، با گروهی از ترکمنان به استرآباد حمله و آنجا را فتح کرد. به این ترتیب، مقدمه سلطنت فرزندان خود را فراهم ساخت.
محمدحسنخان قاجار پس از روی کار آمدن دولت عادل شاه، به خدمت وی درآمد، اما پس از چندی به وی مظنون و راهی استرآباد شد. این حرکت وی سبب خشم عادل شاه شد. بنابراین هنگام لشکرکشی به مازندران، لشکر را به سوی استرآباد فرستاد. محمدحسنخان قاجار، دوباره به مدت دو سال در میان ترکمنها به سر برد. پس از به سلطنت رسیدن شاه سلیمان ثانی، اظهار اطاعت کرده و از سوی وی به حکومت استرآباد گماشته شد. در زمان سلطنت شاهرخ نیز اقتداری در استرآباد به هم رسانید.
محمدحسنخان تا سال1156ق در استرآباد حکومت کرد، تا این که کریمخانزند از شیراز به استرآباد لشکر کشید و به مدت 40 روز، آنجا را به محاصره درآورد، اما نتیجهای نگرفت و بازگشت.
حاکمان استرآباد در دوره افشاریه عبارت بودند از:
رحیم خان گرایلی، محمدحسنخان قاجار، محمد زمان بیگ پسر محمدحسین قاجار (در سال 1157ق)، باباصادق (از سوی محمدحسنخان قاجار برای مدتی کوتاه)، محمدحسنخان قاجار (به استقلال در سال 1160ق) و حسینقلی خان قاجار (به استقلال).
در این دوره، تحول فرهنگی، اقتصادي و اجتماعي، اتفاق قابل توجهی در استرآباد رخ نداده است. شايد يكي از دلايل عمده آن، اين باشد كه دوران حكومت 11 ساله نادر، به جنگ و گريز گذشت. جانشينان وي نيز نتوانستند حكومت افشاريه را آنطور كه نادر ميخواست، اداره کنند. حكومتهاي محلي در نقاط مختلف ايران بزرگ شكل گرفت و بازماندگان نادر فقط تا مدتي در خراسان بزرگ، حكومت نيمه مستقلي را تشكيل دادند و استرآباد نيز تقريباً به دست قاجارها افتاد.
علما و دانشمندان این دوره عبارتند از: محمد باقر استرآبادی، مدرس عصر نادرشاه، میرابوالحسن استرآبادی، محمد حسنبن محمدعلی استرآبادی، ملا محمدقاسم، ملامحمدطاهر، کمالالدین حسینبن محمدعلی استرآبادی، ملامحمد استرآبادی، محمد مهدی عقیلی، محمد معصوم بن عبدالوهاب استرآبادی و ... .
یکی دیگر از شخصیتهای بسیار مشهور در قرن دوازدهم، میرزا محمدمهدی مشهور به مهدیخان منشی و صدر اعظم نادرشاه افشار، فرزند محمد نصیر است. وی مردی ادیب و سخندان و وقایع نگار بوده است. در استرآباد متولد شد و در همانجا تحصیل کرد. از جوانی در زمره نویسندگان قرار گرفت و به دربار راه یافت. سرانجام به عنوان منشیالممالک و معلم نادرشاه، مقامی رفیع یافت. کتابهای دره نادری، جهانگشای نادری و سنگلاخ از نوشتههای وی است.
…
منابع:
• آرونوا، م. ر، و اشرافیان، ک.ز. (1356). دولت نادرشاه افشار (چاپ 2). (ترجمه حمید امین). تهران: شبگیر.
• ادریسیآریمی، مهری. (1375). فتحعلی خان قاجار، از شاه سلطان حسین تا نادرشاه. گنجینه اسناد، شماره 15، ص 27-22.
• استرآبادی، میرزامهدیخان. (1385). جهانگشای نادری. (ترجمه مانی کاشانی). تهران: جامی.
• رابینو، یاسنت لویی. (1336). سفرنامه مازندران و استرآباد. (ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی). تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
• رضازادهشفق، صادق. (1388). نادرشاه (چاپ 3). تهران: نیک فرجام.
• سایکس، سرپرسی. (1377). تاریخ ایران (جلد 2، چاپ 6). (ترجمه سیدمحمدفخرداعی گیلانی). تهران: دنیای کتاب.
• سپهر، محمدتقی لسانالملک. (1377). ناسخالتواریخ (جلد اول). (به اهتمام جمشیدکیانفر). تهران: اساطیر.
• ستوده، منوچهر. (1377). از آستارا تا استارباد (جلد 5). تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
• شعبانی، رضا. (1365). تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاريه (جلد اول، چاپ 2). تهران: چاپ خوشه.
• فریزر، جمسن. (9/10/1321ق). تاریخ نادرشاه. روزنامه ایران، شماره 21.
• قورخانچی، محمدعلی. (1360). نخبه سیفیه (در تاريخ و جغرافياي استرآباد). (به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان). تهران: نشر تاریخ ایران.
• گرگانی، منصور. (1350). اقتصاد گرگان و گنبد و دشت. تهران: صفی علیشاه.
• گلستان، ابوالحسن بن محمد امین. (1356). مجمل التواریخ (چاپ 3). (به سعي و اهتمام مدرس رضوی): دانشگاه تهران.
• لاکهارت، لارنس. (1368). انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران (چاپ 3). (ترجمه مصطفی قلی عماد). تهران: مروارید.
• لمبتون، ا.ک.س. (1377). مالک و زارع در ایران (چاپ 4). (ترجمه منوچهر امیری). تهران: علمی و فرهنگی.
• مروی وزير مرو، محمدکاظم. (1354). عالم آرای نادری (جلد اول). (ترجمه محمدامین ریاحی). تهران: زوار.
• معطوفی، اسدالله. (1374). استرآباد و گرگان در بستر تاریخ ايران. مشهد: درخشش.
• مقدم، محمدباقر. (1389). جايگاه علمي دانشمندان گرگان و استرآباد. در: موسسه فرهنگی میرداماد و رحمتالله رجائي (گردآورندگان).
• گلستانه: مجموعه مقالات مربوط به سرزمين جرجان و استرآباد (استان گلستان) (339-253). گرگان: پيك ريحان.
• ملگونف، گریگوری. (1376). کرانههای جنوبی دریای خزر يا استانهاي شمالي ايران. (ترجمه امیرهوشنگ امینی). تهران: کتابسرا.
• مینورسکی، ولادیمیر. (1385). ایران در زمان نادرشاه (چاپ 4). (ترجمه رشید یاسمی). تهران: دنیای کتاب.
• هنوی، جونس. (1384). زندگی نادرشاه (چاپ 4). (ترجمه اسماعیل دولتشاهی). تهران: علمی و فرهنگی.