خرید و دانلود مقاله

استرآباد در دوره صفوي


استرآباد در دوره صفوي       Estarabad in the Safavid Dynasty 

 

استرآباد از ايالت‏‌هاي مهم عصر صفوي بود كه مورد توجه سلاطين آن قرار داشت.

شاه اسماعيل صفوي، بنيانگذار سلسله صفوي، «محمدحسين ميرزا» را به عنوان والي استرآباد منصوب كرد.

در زمان بنيانگذار سلسله صفوي؛ «محمد شيباني»، خان ازبكان، تا اواخر دوره صفوي مزاحمتهايي را براي ايران به وجود آورد. وي، ماوراءالنهر را در سال 911 تسخير كرد و سلسلهي تيموري را برانداخت و هر يك از امرا و سرداران خود را به منصبي لايق گماشت.

شاه اسماعيل در فكر تسخير كامل خراسان برآمد. در سال 916ق، از ري به سوي دامغان آمد. احمد سلطان، داماد خان ازبك كه حاكم دامغان شده بود، به هرات گريخت. «احمد قنقراط» كه از سوی خان ازبك به حكومت استرآباد رسيده بود، به سوي خوارزم فرار كرد و عده‏اي از بزرگان استرآباد، از جمله «سيد رفيع»، «بابا نوذر» و ديگران، با هداياي فراوان در بسطام نزد شاه اسماعيل رسيدند. «خواجه مظفر پتكچي» نیز در خطه جاجرم به ملاقات شاه آمد. شاه، ادارهی استرآباد را به او داد. خواجه مظفر از مردان زيرك روزگار خود بود. در زمان آمدن ازبكان به استرآباد، مطیع آنان شد و با ديدن قدرت شاه اسماعيل، زير سايهي او رفت.

در سال 916 ق، بين ازبكان و صفويان در «طاهرآباد» مرو جنگي رخ داد كه پس از نبردهاي فراوان، سپاه ازبك عقب‏نشيني كرد و در قلعهاي پناه گرفت. شاه اسماعيل با تدبيري، دست به عقبنشيني زد. ازبكان هم فريب خورده، عقب‏نشيني صفويان را حمل بر عجز و ناتواني دانسته و با بيرون آمدن از قلعه، به تعقيب صفويان پرداختند. سپاه ازبك دليرتر شد، ولي شاه اسماعيل با هفده هزار نفر در محمدآباد مرو در برابر ازبكان ایستاد.

خان ازبك توسط سپاهيان قزلباش به قتل رسيد. سرش را بريدند، پر از كاه  كردند و جمجمهي سرش را طلاكوب كرده، به عنوان جام شراب براي سلاطين صفوي مورد استفاده قرار گرفت. بعد از آن، ازبكان تا مدتها نتوانستند به منطقهي خراسان و استرآباد نزديك شوند.

در سال 920 ق، شاه اسماعيل پس از شكست از عثمانیان در جنگ چالدران، ديگر آن صلابت هميشگي را نداشت و تا آخر عمر در اندوه و ناراحتي آن شكست بود. امير جمال الدين محمد صدر استرآبادي، بدن وي را غسل داد و در شب سهشنبه 20 رجب 930ق، در اردبيل در جوار آبا و اجدادش دفن شد.

به صدارت رسيدن فردي از اهالي استرآباد در دربار شاه اسماعيل صفوي، نشان از آن است كه از نظر سياسي، امپراطوري ايران براي اين ايالت، ارزش خاصی قائل است، زيرا در آن زمان كه حكومت قزلباشها دوران آغازين خود را پشت سر ميگذاشت، ضرورت ايجاب ميكرد كه در رأس امور، به ویژه در كار وزارت و صدارت، افراد لايق و كارداني باشند كه اين خود حاكي از صلاحيت سياسي استرآباديها بود.

عبيدخان در سال 930ق، پس از تصرف طوس، به سوي استرآباد آمد. سپاه زينل‏خان‏شاملو، حاكم استرآباد، به سرداري قياپابيك، مردانه جنگيدند، ولي ازبكان پيروز شدند. خان ازبك، شهر را به پسر خود، عبدالعزيز سلطان سپرد، ولي با آمدن نيروهاي كمكي صفوي، از جمله «اخي سلطان»، حاكم ازبك فرار كرد و به پدرش پيوست و هر دو به اتفاق هم به صفويان حمله كردند و قزلباشها را شكست دادند و «زينش بهادر» ازبك به حكومت استرآباد رسيد.

شاه تهماسب اول در سال 935ق، عزم خراسان كرد. در جنگ «جام»، حاكم ازبك استرآباد به قتل رسيد و سپاه صفوي به سبب برتري لشكر و اسلحه و استفاده از توپخانه كه از جنگ با عثمانيان آموخته بودند، پيروز شدند. پس از آن، القاسميرزا، به مدت چند سال به حكومت استرآباد رسيد. در سال 944ق، محمدصالح پتكچي، برادرزادهی خواجه مظفر، نسبت به حكومت شاه تهماسب اول، علم طغيان برافراشت. صدرالدين‏خان قزلباش، با سپاه صفوي به استرآباد آمد و محمدصالح را كه به جنگل گريخته بود، دستگير كرد و به نزد شاه صفوي فرستاد. دربارهي نحوهی كشته شدن محمدصالح آمده است: «در دارالسطنه تبريز ... او را در خُمي نهاده، به بالاي مناره «نصريه» برده، انداختند.»

در سال 957ق، شاه‏علي‏سلطان، حاكم استرآباد درگذشت و به جاي او، كچل شاهوردي استاجلو به حكومت رسيد. ريش سفيدان و سرداران طايفه اوخلو تركمان، براي مبارك بادي حكومت، نزد او رفتند و هدايايي را تقديم كردند. «سردار طايفه اوخلو (آق‏لي) جواني بود به نام «آبا». شاهوردي در ضمن به ابا تكليف توقف نمود، ابا بدون رخصت شاهوردي، شبي قدم در ايل گذاشت و «شاطربيگ» نام خويشاوند سلطان را كه داروغهي تركمنان بود، به قتل آورده و خود ياغي گرديد.»

شاهوردي خان به تركمنان حمله كرد، ولي در يك غافلگيري، خودش كشته شد. آباي تركمان، مدتي صاحب قدرت شد و دختر خواجه محمدصالح، برادرزادهي خواجه مظفر پتكچي را به زني گرفت. ملازمان اين زن به او خدمت مي‏كردند و شبي به اشارهي اين زن، آبا را كه در خواب بود، كشتند و فرار كردند.

امير جلالالدين استرآبادي نيز از وزراي شاه تهماسب اول بود. به همين سبب، علماي همشهري خود، از جمله ميرسيدحسن استرآبادي را مورد توجه قرار ميداد. شاه اسماعيل دوم سعي كرد از نفوذ استرآباديان در دربار بكاهد، شايد هم گمان مي‏كرد يكي از عوامل زنداني شدنش در دوره‌‏ی پدرش، تحريك استرآباديان بوده است.

شاه‏عباس اول با كمال صبر و حوصله، سپاه مورد نظر خود را از ميان افراد وفادار، آماده و امراي قزلباش را يكي پس از ديگري سركوب كرد. حدود سال 1000ق، ازبكان به رهبري عبدالمؤمن خان در استرآباد دست به تاخت و تاز زدند. شاه‏‌عباس اول پس از گرفتن هرات، به ناحيه استرآباد آمد و حسين خان زياد اوغلو قاجار را به حكومت شهر گماشت.

حدود سال 1004ق، قاري‏خان‏اوخلو در ناحيه استرآباد دست به غارت زد. شاه‏عباس، او را به اطاعت فراخواند، وي نيز قبول كرد.

تركمنان در اين زمان، از طوايف «كورايلي»، «صاين خاني» و «ايمور» بودند و از تركستان به اين منطقه آمده بودند. نصب حكمراني به طور مداوم در استرآباد ميتوانست قبايل تركمان را مطيع صفويان كند، ولي اين نصبها به صورت مداوم نبود و همين امر كافي بود تا همه چشم طمع به استرآباد بدوزند. عده‌‏اي از سياحان، از فرمانبرداري و وفاداري تركمنان نسبت به حكومت مركزي شاه‏‌عباس سخن گفتهاند.

«يكي ديگر از شورشيان عهد شاه‏عباس در استرآباد، عليار بيگ ايمور بود كه به همراهي تعدادي از تركمنان سر به طغيان زد و از دادن خراج خودداري كرد، ولي با رسيدن سپاه حكومت مركزي، فوراً دستگير و ديدگانش به ميل كشيده شد. حزب سياه‌پوشان فندرسك كه به عنوان جهاد و عزاي ملي، عموماً سياه مي‏‌پوشيدند، به رهبري خواجه شرف الدين ساوري دست به ظلم و ستم و كارهاي زشت زدند، ولي سرانجام دستگير شد و به قتل رسيد. «خواجه را از ميان قطعه قطعه كرده و هر قطعه را از محله و از درب حمام شهر آويختند.»

شاه‌‏عباس اول، پس از اين كه تركمنان را مطيع خود ساخت، به امور استرآباد رسيدگي و امنيت را برقرار كرد. وی به آباداني پرداخت و به ساخت بناهایی همچون «كاخ دولتخانه» و «قلعه مبارك‏‌آباد» (آق‏‌قلعه كنوني) اقدام کرد. شاه‌‏عباس، قبايل قاجار را از آذربايجان به استرآباد و مبارك‌‏آباد آورد تا هم جلوي تاخت و تاز تركمنان را بگيرد و هم اين كه مي‌‏خواست قاجارها با آن همه شجاعتي كه داشتند، پراكنده شوند تا براي دربار مشكلي ايجاد نكنند. در سال 1038ق، طوايف تركمنان «قراماش»، «جلاير» و «سالر» براي رهايي از ظلم و ستم صفويان، با اسفنديارخان حاكم خيوه متحد مي‏‌شوند.

در حدود سال 1050ق، ابوالغازي‏‌خان، برادر اسفنديارخان، دست به قتل عام تركمنها زد و عده زيادي را كشت. تركمنها در اين دوران، بدترين روزگار خود را سپري ميكردند، زيرا هم از سوی صفويان و هم از سوی امراي خيوه و ازبك مورد تهديد بوده‌‏اند.

حدود سال 1901ق، در زمان شاه صفي دوم (شاه سليمان)، تركمنها به رهبري «آدينه» قيام كردند و به همراهي 60 هزار سوار، به استرآباد تاختند و با حفر خندقي در آن شهر سنگر گرفتند. سپاهيان صفوي به رهبري كلبعلي‏خان، در نبردي خونين، تركمنها را شكست دادند، آدينه دستگير شد و سرش را بريدند.

در زمان شاه‌‏سلطان‏‌حسين و نزديك شدن سقوط امپراطوري صفوي، قاجارها كه در قلعهي مبارك‏‌آباد به سر می‏‌بردند، همیشه با تركمنان در جنگ و جدال بودند. قاجارها از آن قلعه كوچ كردند و به استرآباد آمدند و قلعهي مبارك‏‌آباد به دست تركمنان افتاد.

استرآباد در عهد صفويان، داراي بخشها و نواحي چندي بود كه اين نواحي حتي در دورههاي بعدي نيز به اين اسامي خوانده می‏‌شد. يكي از محلات معروف شهر استرآباد، محلهي ميدان بود. در اين محل، سادات و قبايل قاجار زندگي ميكردند. محله ديگر، نعلبندان نام داشت كه مقر حاكم شهر بود و مسجد جامع و جمعه و گورستان بزرگ در اين محل قرار داشت. نام محلهي ديگر شهر، سبزه‏‌مشهد بود كه به نام دروازه‌اي به همين نام بود.

«اغلب عمارات با آجر و الوارهاي قطور بنا شده است كه نهايت استحكام را دارد و پوشش تمام بناها از چوب شده، ورودي آن‏ها را با سفال پخته پوشانده‌‏اند كه هر چه ببارد، از ناوهاي سفالي پايين مي‏ريزد و ابداً آسيبي به بنا نمي‌‏رساند.»

در اين دوره، سكهي طلا رايج نبود. سكهها نقره‏اي و مسي بودند. مسكوكات نقره، به صورت مدور به جز بيستي كه بيضي شكل بوده است. در يك روي سكه، اسم شاهي كه سكه در عهد او ضرب شده، نقش ميبست و در طرف ديگر آن، اسم شهر و تاريخ. پولهايي كه در ايالت استرآباد مورد استفاده بود، عبارتند از: «دينار كپكي»، «تنگه»، «تومان تبريزي» و «پنابات». بر روي سكه‌‏هايي كه در این منطقه ضرب می‏‌شد، استرآباد «دارالمؤمنين» ناميده شده است.

در دوره صفوي، شهر استرآباد را به سبب وجود تعداد زيادي از سادات و علما در آن، «دارالمومنين» يا «خانه مردان دين‏دار» مي‏‌گفتند. اين عنوان براي شهر ديگري مانند «دارالمومنين معصومه قم» نيز به كار ميرفت.

از علماي مشهور در اين دوره مي‌‏توان به میرداماد، میرابوالقاسم فندرسکی و نورالدین هلالی استرآبادی، آثار و بناهاي باقيمانده اشاره کرد.

بناي آق‌‏قلعه برای جلوگیري از تاخت و تاز اقوام وحشي شمال، در زمان «قابوس بن وشمگير» زياري ساخته شد كه به «اسپي دژ» معروف بود. در دورهي صفوي، شهر جديدي شد و «مبارك‌‏آباد» نام گرفت و شاه تهماسب امر كرد كه حاكم استرآباد به اين قلعه نقل مكان كند.

در مورد احداث پل شهر در منابع آمده: «... امر گرديد بر رودخانهي جرجان (گرگان) كه بر ضلع شمالي قلعه واقع است، پلي از چوب بسازند كه آن هم 5 روز تمام گرديد.»

مدرسه «دارالشفا» (شفائيه) در سال 935ق، در زمان شاه تهماسب اول توسط خواجه مظفر پتكچي در بازار نعلبندان در شمال مسجد جامع بنا شد. بنا به گفتهي عدهاي، كتابخانهاي نيز به نام «كتابخانهي بزرگ حسين اردبيلي» احتمالاً متعلق به مدرسهي دارالشفاء بوده است. اين مدرسه در قرن معاصر، مدتي مدرسهي دخترانه «لامعي» بود، سپس در سالهاي اخير، مدرسه علمیه شد.

كاروانسراي قزلق در شرق جادهي ارتباطي گرگان به «شاهكوه» در منطقه‏اي در حد فاصل كوه و جاده قرار دارد.

كتيبه‏‌هاي سنگي فراواني در منطقهي استرآباد از دورهي صفوي باقي مانده است. محتواي بیشتر كتيبههاي سنگي كه در مسجد جامع قرار دارند، فرمان يا حكم يا وقفنامههايي است كه از سوی سلاطين صفوي يا حكام استرآباد صادر شده است. آب انبار «ملاعلي» (دباغان) كتيبهاي در مدخل آن داشت كه متعلق به سال 1010ق، به نام «حاج محمد علي» حك شده بود.

افزون بر اين‏ها، سنگ قبرهاي فراواني از دورهي صفوي در اين منطقه بر جاي مانده كه حاكي از آيه‌‏هايي از قرآن مجيد و يا سخنان بزرگان دين، نام صاحب قبر و سال وفات افراد در آن قبرهاست.

شاهان صفوي، سياست مداخله را نسبت به منطقه استرآباد اعمال مي‌‏كردند، كه در برخي موارد باعث نزاعهاي طولاني تركمنان و حاكمان استرآباد ميشد كه نتيجهي آن، هرج و مرج و انهدام منابع انساني و مادي اين منطقه بود. اقدامات شاه‏‌عباس اول در سركوب تركمنان و آوردن قبايل قاجار از گنجهي آذربايجان به استرآباد و اسكان آنان در قلعهي مبارك‏‌آباد (آق‏قلعه)، به منظور رسیدن به همان هدفي بود كه از آغاز دوره صفوي كم و بيش دنبال ميشد، اما آنچه شاه‏‌باس را در انجام اين نيت بيش از ديگر اعقاب خود، مصمم می‏‌کرد، ناامني موجود در اوايل قرن یازده هجري در سرزمين استرآباد بود.

روابط قزلباشها با ازبكان در اين مدت، روابط اقتصادي و فرهنگي نبود، بلكه برخوردهاي نظامي و قتل عام و خونريزي در اولويت اين روابط قرار داشت. استرآباد و خراسان براي ازبكان جذابيتهاي سياسي و اقتصادي زيادي را نمايان ميساخت.

 

منابع:

• اعتضادالسلطنه، عليقليميرزا. (1370). اكسير التواريخ. (به اهتمام جمشيد كيانفر). تهران: ويسمن.

• تركمان، اسكندربيگ. (1350). عالم آراي عباسي (جلد 2، چاپ 2). تهران: اميركبير.

• دلاواله، پيترو. (1348). سفرنامه پيترو دلاواره (قسمت مربوط به ايران) (چاپ اول). تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب.

• رازي، اميناحمد. (1378). تذكره هفت اقليم (جلد 2). (تصحيح محمدرضا طاهري). تهران: سروش.

• رزياب خويي، عباس. (1352). فتوحات همايون. مجله بررسيهاي تاريخي، شماره 45 و 44، 278-207..

• روملو، حسنبيگ. (1357). احسنالتواريخ. (به كوشش عبدالحسين نوائي). تهران: بابك.

• رويمر، ه، ر. (1380).  برآمدن صفويان، تاريخ ايران در دوره صفويان (كمبريج) (چاپ اول). (ترجمه يعقوب آژند). تهران: جامي.

• ساروي، محمدفتحالله. (1371). تاريخ محمدي. تهران: اميركبير.

• سپهر، محمدتقي لسانالملك. (1377). ناسخالتواريخ: تاريخ قاجاريه (جلد اول، چاپ اول).تهران: اساطير.

• شاه طهماسببن اسماعيل بن حيدري الصفوي. (1363). تذكره شاه طهماسب (چاپ 2). تهران: شرق،

• صاحب جواهر، عبدالعزيز. (1339).  دايرهالمعارف اسلاميه ايران (جلد 8). تهران: صبح امروز.

• قزويني، بوداق. (1999). جواهر الاخبار. (به كوشش محمد رضا نصيري و كوئيچي ‏‏هانه دا). توكيو: مؤسسه مطالعات فرهنگي و زبانهاي آسيا و آفريقا.

• قزويني، ابوالحسن. (1367). فوايد الصفويه: تاريخ سلاطين و امراي پس از سقوط دولت صفويه. (تصحيح مريم ميراحمدي). تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

• قمي، قاضي احمد حسيني. (1359). خلاصه التواريخ (جلد اول). (به كوشش احسان اشراقي). دانشگاه تهران.

• قورخانچي، محمدعلي. (1360). نخبه سيفيه (در تاريخ و جغرافياي استرآباد). (به كوشش منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان). تهران: نشر تاريخ ايران.

• كارري، جيواني. (1348). سفرنامه. (ترجمه عباس نخجواني). تبريز: اداره كل فرهنگ و هنر آذربايجان شرقي.

• كمال منجم. (1334). تاريخ ملاكمال. تهران: مطبعه فروردين.

• لوئي، بلان. (1379). زندگي شاه‏عباس (چاپ اول). (ترجمه وليالله شادان). تهران: اساطير.

• معطوفي، اسدالله. (1376). تاريخ فرهنگ و ادب گرگان و استرآباد (چاپ اول). گرگان: پديده.

• معطوفي، اسدالله . (1374). استرآباد و گرگان در بستر تاريخ ايران (چاپ اول). مشهد: درخشش.

• ميرخواند بلخي، سيدمحمد. (1338). روضهالصفا (جلد 8). تهران: خيام.

• واله قزويني اصفهاني، محمديوسف. (1380). ايران در زمان شاه صفي و شاهعباس دوم: خلدبرين. (تصحيح محمدرضا نصيري). تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي.

 

 

 

نظرات


ارسال نظر :






مقاله های مشابه