خرید و دانلود مقاله

آتش بدون دود


آتش بدون دود

Fire without smoke

رماني بلند با موضوع زندگی ترکمنهای استان، اثر نادر ابراهيمي.

آتش بدون دود، مجموعهای هفت جلدی است که کار نوشتن و انتشار آن، قبل از انقلاب 1357ش شروع و جلد هفتم آن در سال 1371 توسط انتشارات روزبهان تهران منتشر شد. ابراهیمی مینویسد: «این داستان را وقتی خیلی جوان بودم، طراحی کردم. در آن زمان، با رؤیای نویسنده شدن نویسندهای سیاسی و خطرناک - طرح دو داستان بسیار بلند بیآغاز و انجام را ریختم؛ آقاویلرها و قرهلوها. به تعبیری، سپیدزادگان و سیاهزادگان. سالهای قبل از پیروزی انقلاب، بخشهای آشفتهای از آقاویلرها را بسیار خلاصه با نام درخت مقدس چاپ کردم. بعد یک مجموعه تلویزیونی سیوشش ساعته براساس همان درخت مقدس ساختم.» سریال آتش بدون دود «با هزار بازيگر عابر، يكصد و پنجاه بازيگر نقشهاي كوتاه، بيست بازيگر نقشهاي پايه، 50 اسب تيز تك و يك اردوگاه با 10 دستگاه، ساختمان 4 اتاقه و خيلي چيزهاي ديگر، آن هم در وسط صحراي تركمن با دقيقهاي يك هزار و دويست تومان ساخته شد.» این سریال در فاصله سالهای 1353 تا 54، فیلمبرداری و در سالهای 1355 و 56، از تلویزیون ملی پخش و بیش از همه، سبب شهرت ابراهیمی در سرزمین گرگان شد. عنوان کتاب «آتش بدون دود» از یک ضربالمثل ترکمنی گرفته شد که «آتش بدون دود نمی‏شود، جوان بیگناه». به نوشتهی ابراهیمی، طراحی و تنظیم و  نوشتن رمان، حدود سی سال به طول انجامید که کمر ابرهیمی را شکست، او را خرد و خمیر، خسته و بیمار کرد.

آتش بدون دود «عین واقعیت نیست، تاریخ نیست، شرح وقایع و روزشمار نیست، فقط داستان است. گزارش صددرصد مستند از زندگی مردم صحرا نیست، بلکه داستانی است مایه گرفته از زندگی پرشور، دلیرانه، مؤمنانهی مردم صحرا فقط.»

ابراهیمی دربارهي علت نگارش داستان مینویسد: «من راوی و نویسندهی داستان، در سال چهل و دو، در عنفوان شبابت در زندان قزل قلعه بودم که به سلول آلنی اوجا فرستاده شدم. در آن روزگار و حتی سالها، ندانستم که به چه دلیل مرا به آن سلول کوچک تک نفره فرستادند، اما اینک که این سطور را مینویسم، میدانم از یک بازجویی بد باز آمده بودم، گرفته خاطر و دلتنگ و بیزار از خویش، سلولم در بند سه بود، ساقی، شبانه مرا از آنجا برداشت و آهسته گفت: تو را موقتاً به سلول دکتر آلنی آق اویلر میبرم، و به آنجا برد. من در آن بازهی زمانی، با آلنی آق اویلر، تفاهم اندیشگی و سیاسی نداشتم، اما سخت شور دیدنش را داشتم. با وجود این، راستش میپنداشتم که مرا به سلول او میفرستند تا اعتقاد مذهبیام را متزلزل کند؟ در همان شب بود که آلنی از قانون لحظههای بزرگ با من سخن گفت و مرا محکم و سرسخت به بازجویی مجدد جهت جبران گذشته فرستاد. خاطرتان هست؟ و در همان زمان بود که من تصمیم گرفتم اگر زنده ماندم، داستان زندگی آلنی را از آغاز تا انجام بنويسم.»

روشن است که چاپ کتابهای چهارم تا هفتم این داستان در عصر سلطهی پهلوی، مطلقاً ممکن نبود، به همین دلیل هم این یادداشتها مانده بود تا زمانی که امکانات فراهم آمد.

جلد اول آتش بدون دود، «گالان و سولماز» نام دارد، که برای اولین بار در سال 1352 به چاپ رسید. داستان از چگونگی پیدایش دو قبیلهی بزرگ ترکمن، یموت و گوکلان و اختلاف آنها شروع می‏شود. چونی بعد از قهر به درهی خرم سرسبز منطقه‏ایربوغوز، مرکز یموتنشین صحرا میرود و در آنجا ازدواج میکند که حاصل آن پسری به نام «عراز» معروف به«اوجا» است. او چون نوشتن بلد است، معروف ميشود يه يازي، اما به رغم ثروت فراوان، کلانتر و مالک چادر سفید نمی‏شود. یازی اوجا دارای سه پسر به نام گالان، تلی و کرم است که از همه معروفتر و محور داستان آتش بدون دود، گالاناوجاست که شاعر، وحشی، یکهتاز، نوازنده و... است.

به رغم اینکه گوکلانها به یموتها زن نمیدهند، اما گالاناوجا، عاشق سولماز گوکلانی می‏شود و به همراه دو برادر خود به گمیشان، «سرزمین تیراندازان ناآرام» میرود. گالاناوجا، اگرچه دو برادرش را از دست میدهد، ولی سولماز را میرباید. عشق گالاناوجا و سولماز در صحرا، ورد زبان مردم می‏شود. گالاناوجا پس از مشورت با یاشولی حسن، به اینچهبرون میرود، او سعی میکند انتقام خون برادرانش را بگیرد و همین امر شعلههای جنگ را روز به روز بیشتر میکند. سرانجام، یکی از برادران سولماز، گالان را در کنار چاه آبی در حضور بچهاش میکشد، اما سولماز انتقام همسرش را از برادرانش میگیرد.

کتاب دوم «درخت مقدس» نام دارد و محور آن، زندگی آقاویلر، فرزند بزرگ گالاناوجاست که به سمت کدخدایی اینچهبرون میرسد. او به دلیل هجوم بیماری ناشناخته و برخلاف سنتهای رایج، تصمیم میگیرد فرزند خود، آلنی را به میان فارسها بفرستد تا علم پزشكي بخواند. همین امر، مخالفتهایی را از سوی سنتگرایان به همراه دارد، تا حدی كه اوجاها مورد بيتوجهي ديگران قرار ميگيرند. آقاویلر برای قانع کردن مخالفان تلاش میکند و میگوید: «من نه یموتم، نه گوکلان، ترکمن هستم و ایرانی، ایران وطن من و ترکمانها خویشان مناند، من برای چپاول و دزدی و خرمن سوزی به اوبههای گوکلانها نمیروم و به فارسها بیجهت چنگ و دندان نشان نمیدهم، اما اجازه نمیدهم یک گوکلان یا فارس به زندگی شما، چپ نگاه کند. اگر پای یک گومیشانی برای آزار دادن شما به صد فرسخی اینچهبرون برسد، من پای صد گومیشانی را قلم میکنم و اگر دولت بخواهد باز هم ترکمنکشی راه بیندازد، با قشون دولت میجنگم.»

او در مقابل کسانی که فرستادن آلنی را به شهر، فروختن ترکمنها به فارسها میدانند، میگوید: «من از حکومت رضاخان حرف نمیزنم، من از مردم ایران میگویم، آنها از ما که گمان میبری، جدا نیستند. دیگران خیانت کردهاند که ما را به آنها بد شناساندهاند، آنها خود نخواستند كه بد باشند و بد قضاوت كنند.»

آقاویلر همچنین در برابر کسانی که میگویند فرستادن آلنی به شهر باعث کنار گذاشتن اوجاها، از کدخدایی و بیاعتباری آنها می‏شود، خطاب به آیت میش میگوید: سعادت مردم صحرا برایت اهمیتی ندارد، اما عظمت اوجاها برایت مهم است؟ مرگ بچههایی که فردا باید علم عدالتخواهی ترکمنها را به دوش بکشند و صداها را به گوش دنیا برسانند، غصه‌‌دارت نمیکند، اما رها کردن کدخداییِ یک دهِ ویران، دیوانهات میکند!

آلنی به توصیه پدرش به تهران میرود و نزد حکیم نامدار اين شهر (دکتر لقمان) طب میآموزد و سرانجام نه فقط یک طبیب، بلکه حکیم شده، وارد دنیای سیاست می‏شود. آلنی پس از سالها انتظار، در حالی که خود طبیبی ماهر شده است، به گنبد کاووس میآید و از آنجا قصد آمدن به اینچهبرون را دارد که با مخالفتهای بسیاری روبهرو می‏شود، اما سرانجام با حمایت مارال (نامزدش) وارد می‏شود، مارالی که تعجب میکند که چگونه یموتها در برابر هجوم تفنگچیهای ملاکان و ادارهی املاک سلطنتی، خشم و نفرت بروز نمیدهند که در مقابل آلنی نشان میدهند.

کتاب سوم، «اتحاد بزرگان» نام دارد و داستان آمدن آلنی، از گنبد کاووس به اینچهبرون است که به رغم تلاشها برای کشتن او، سرانجام با حمایت اوجاها و مارال، به اینچهبرون میآید. آلنی در اینچهبرون مستقر میشود و با توجه به علم و تجربهای که در تهران اندوخته است، به درمان بیماران میپردازد، اما با مخالفت یاشولیها، به ویژه یاشولی آیدین مواجه میشود. یاشولی خطاب به او میگوید: اگر تو به راستی حکیم مؤمنی، این منم که باید ایمان تو را گواهی بکنم، این یاشولیها مردان خدا هستند که باید تو را بپذیرند. آلنی حتی برای نجات بیماران، درخت مقدس را تأیید میکند تا بتواند کار کند. وی در دراز مدت پیروز میشود و یاشولی را کنار میگذارد. در سال 1320، آلنی و مارال با یکدیگر ازدواج میکنند. او آنچنان معروف می‏شود که حتی کدخدای اینچهبرون را معرفی میکند.

جلد چهارم رمان، «واقعیتهای پر خون» نام دارد که اولین بار در سال 1371 چاپ و منتشر شد. ابراهیمی در این جلد، از آلنی سخن میگوید که فقط یک پزشک نیست، بلکه حکیمی است که میخواهد به درمان اساسی جامعه بپردازد. آلنی در این کتاب میگوید: «من به طبابت دور از سیاست معتقد نیستم، به نفس کشیدن غیر سیاسی هم.»

آلنی فقط به نجات ترکمنها فکر نمیکند، بلکه تمام ایران را سرزمین خود و کل دانش بشری را خوراک معنوی خود میداند. ابراهیمی در کتاب چهارم، از فعالیتهای حزب توده در مناطق ترکمننشین میگوید و حتی برخی افراد را به اسم معرفی میکند. در این کتاب، آلنی با روحانیای به نام ولیجانآخوند، بنیانگذار حزب اتحاد اسلامی مردم صحرا، آشنا می‏شود و به شدت تحتتأثیر او قرار میگیرد. همین شخص است که به آلنی میگوید: به دنبال دو چیز باشد: زندگی منصور حلاج و احزاب و سازمانهای سیاسی اسلامی. آلنی در این کتاب، اصلاً نگران مرگ نیست و میگوید: من از مرگ نمیترسم، از داری بر افراشته در اینچهبرون نمیترسم، از جوخه اعدام نمیترسم، من تا حدی مرگ را عاشق، و همین هم مرا از دغدغهی فرداها نجات میدهد، کسی از مرگ میترسد که زندگی را به هر صورتی میپرستد، من مطلقاً زندگیپرست نیستم، مطمئن باش باور دارم که با مرگ من، صدها آلنی اوجای دیگر، این چرخهای عظیمی که میچرخد، از چرخیدن باز نمیماند و گاری تاریخ، در گلی ابدی فرو نمیرود.

کتاب ششم، «هرگز آرام نخواهي گرفت» نام دارد. در این کتاب، بسیاری از حوادث مربوط به نواحی ترکمننشین آمده است؛ وقایع مربوط به شورش پادگان مشهد و واکنش حزب توده به تصرف زمین ترکمنها، فعالیت گروههای سیاسی، دستگیری آلنی در سال 1329ش و فعالیت فرزندان آلنی که هر یک به راهی کشیده شده‏اند. او همچنین در این جلد به شدت روشنفکران و غرب حمله میکند.

«هر سرانجام، سرآغازی است» عنوان آخرین کتاب مجموعه آتش بدون دود است که اولین بار در سال 1371 منتشر شد. کتاب با بخشی از سخنرانی آلنی آقاویلر در آلمان آغاز می‏شود که در آن، شرق و غرب با یکدیگر مقایسه می‏شود و در پایان، او به دختران و پسران جوان و خانمها و آقایان میگوید: به سوی روشنفکران نروید، به جانب ما مردم بیایید.

«آتش بدون دود» تنها کتابی نیست که ابراهیمی در آن به سرزمین گرگان پرداخت. او در دیگر کتابهاي خود نيز، به این قسمت از ایران توجه کرد. اساساً سرزمین گرگان در میان آثار نادر ابراهیمی از جایگاه مهمی برخوردار است و بخشی از جغرافیای داستانهای او را تشکیل میدهد. این امر ریشه در زندگی و حضور ابراهیمی در گرگان زمین دارد. ابراهیمی در سال 1334، کمک کار تعمیرگاه سیار در ترکمن صحرا بود که باب آشنایی او را با ترکمن‌‌ها و گرگان گشود. گرگان براي ابراهيمي «شهر كودكيهاي سرشار از نشاط، شهر رنگهاي زنده و بوتههاي سپيد پنبه، شهر آوازهاي غمناك محلي و بازارهاي گلآلود قديمي، شهري مملو از بادهاي عطرآگين، با ستونهاي بلورين و بلند باران در تمامي شبها و روزها، شهري كه بوي بهار نارنجهايش، باغهاي وسيع كودكياش را معطر ميكرد.»

در میان آثار ابراهيمي، تعدادی به طور مستقیم، مربوط به سرزمین گرگان است و تعدادی هم فقط اشارهای به آن دارد. افسانه باران (1346)، هزار پای سیاه و قصههای صحرا (1350)، بار دیگر شهری که دوست داشتم (1345)، آتش بدون دود (1371-1352)، از جمله آثار مکتوب و مرتبط با گرگان زمين هستند. ابراهیمی با محافل فرهنگی گرگان ارتباط داشت، چنانچه از او مطلبي در جُنگ باران به چاپ رسید. وي فیلم سینمايی صدای صحرا  را در سال 1348 ساخت.

زندگینامه

نادر ابراهیمی، نویسنده (نمایشنامه، فیلم، مقاله و داستان)، شاعر، مترجم و همچنین فیلمساز (مستند، سینمايی و تلویزیون) بود. ابراهیمی فرزند عطا و خدیجه است که در 14 فروردین 1315ش در محله سرچشمه تهران به دنیا آمد. وي دیپلم ادبی خود را از دبیرستان دارالفنون تهران گرفت. مادر او پس از جدايي از همسرش، با ابوالقاسم زندي (ساكن گرگان) ازدواج كرد و همين امر پاي ابراهيمي را به اين شهر كشاند. او برای تحصیل، به دانشکدهي حقوق دانشگاه تهران رفت، ولی پس از دو سال، آن را رها و رشته خود را عوض كرد. ابراهیمی مدرک كارشناسي زبان و ادبیات انگلیسی را در سال 1345 از دانشگاه تهران گرفت.

وي در همین سال با خانم فرزانه منصوری ازدواج کرد که حاصل آن، 3 فرزند است.  ابراهیمی در طول عمر خود، دارای مشاغل متعدد بود، گستردگي آنها سبب شد تا خودش دست به تألیف آثاري به نامهای ابنمشغله و ابوالمشاغل بزند. نخستین کتاب او در سال 1342 با عنوان «خانهای برای شب» منتشر شد که داستان «دشنام» در آن، با استقبال چشمگیر مواجه شد. تا سال 1380، علاوه بر صدها مقاله، تحقیق و نقد، کتابهايي از او چاپ و منتشر شده است که دربرگیرندهي داستانهای بلند و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینههای گوناگون است. ابراهیمی در 16 خردادماه 1387، به علت بیماری در سن 72 سالگی درگذشت و در تهران به خاک سپرده شد.

 

 

 

منابع:

ابراهیمی، نادر. (1387). ابوالمشاغل. تهران: روزبهان.

ابراهیمی، نادر. (1387). آتش بدون دود. (جلدهاي 1، 2، 3، 4، 5، 6 و 7). تهران: روزبهان.

ابراهیمی، نادر. (1386). ابنمشغله. تهران: روزبهان.

رجائی، رحمتالله. (1392). آتش همچنان بدون دود است. گرگان: حوزه هنری استان.

رضائی، پرویز. (1391). مصاحبه شخصی رحمتالله رجائي.

 

 

 

نظرات


ارسال نظر :






مقاله های مشابه