خرید و دانلود مقاله

آقا محمدخان قاجار


آقامحمدخان قاجار

AghaMohammadKhanGhajar 

رئیس ایل، بنیانگذار و نخستین پادشاه سلسله قاجار.

آقامحمدخان بن محمدحسن‏‌خان بن فتحعلی‏‌خان بن شاهقلی‏‌خان بن مهدی‏‌خان بن ولی‏خان بن محمدعلی‏‌آقا بن شاهقلی‏‌خان قاجار، در روز یکشنبه بیست و هفتم محرم 1155ق/ 1121ش، در شهر استرآباد و در منزل آقا سید مفید اِسترآبادی متولد شد. برخی تاریخ تولد او را شب جمعه، پانزدهم شعبان 1154ق در محله میدان استرآباد نگاشته‏اند. ژان گوره، تولد او را شب دوازدهم ربیع‏‌الثانی 1155ق نوشته است. بیشتر منابع معاصر، نام او را با عنوان «آغا» ذکر کرده‌‏اند.

آقامحمدخان، فرزند ارشد محمدحسن‏‌خان قاجار و از تیرهی قوانلو (قوینلو) و از طایفه اشاقه‌‏باش ایل قاجار بود. مادرش، جیران، که نویسنده ناسخ التواریخ از او با عنوان مهدعلیا یاد کرده نیز دختر اسکندرخان قوانلو و خواهر محمدخان قوانلو بود.

به گفته برخی منابع، جد بزرگش، شاه‏قلی‏‌خان قاجار، در زمان پادشاهی سلطان سلیمان صفوی، از شهر گنجه که مأمن اجدادی‏‌شان بود، به استرآباد کوچ کرد و با دختر یکی از اعیان این دیار ازدواج کرد و صاحب سه فرزند به نام‏‌های فتحعلی‏‌خان، فضلعلی‌‏خان و مهرعلی‏‌خان شد، در حالی‏که منابع دیگر، ماجرای کوچ و مهاجرت ایل قاجار به نواحی ایالت استرآباد را به دستور شاهعباس بزرگ، در حدود سال‏ 995 یا 996 ق ذکر کرده‌‏اند. جدش، فتحعلی‌‏خان قاجار، حاکم ولایت استرآباد بود و مدتی در رکاب شاه تهماسب دوم صفوی به خدمت می‏‌پرداخت.

آقامحمدخان قاجار، سرانجام پس از پنجاه و شش سال و ده ماه و بیست و چهار روز زندگانی پر فراز و نشیب، در حوالی سحرگاه روز شنبه بیست و یکم ذی‏‌الحجه 1211ق، در هنگام خواب، در اطراف شهر شوشی ارمنستان کنونی به قتل رسید. نعشش را برای تدفین به نجف منتقل کردند و در آنجا به فاصله هفت ذرع از جانب پشتی ضریح حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به خاک سپردند. صاحب نخبه‏‌الاخبار، قتل پادشاه قاجار را شب شنبه دوازدهم ذیالحجه در قلعه پناه‌‏آباد نگاشته و محمدحسن‏‌خان اعتمادالسلطنه نیز آن واقعه را در سال 1212ق گزارش کرده است. این قتل به دست دو تن از نوکرانش که مورد غضبش واقع شده بودند، صورت گرفت. برخی دیگر از منابع، سه تن از خدمتکاران او را به عنوان قاتل ذکر کردهاند: صادق نام گرجی خانه‏‌زاد و خداداد نام اصفهانی پیش‌خدمت و عباس نام مازندرانی فرّاش خلوت.

بیشتر منابع موجود، تعداد فرزندان محمدحسن خان قاجار را نُه تن نگاشته‌‏اند، اما نفیسی، این آمار را یازده تن عنوان کرده است. با این حال، آقامحمدخان، صاحب یک برادر تنی به نام‏ حسینقلی‏‌خان ملقب به جهانسوز بود، هفت برادر ناتنی نیز به نام‏‌های مهدی‏قلی‌‏خان، علی‏قلی‏‌خان، مصطفی‏‌قلی‏‌خان، ‏مرتضی‏‌قلی‏‌خان، رضاقلی‏‌خان، جعفرقلی‏‌خان، عباسقلیخان و یک خواهر ناتنی داشت. خواهرش نیز بی‏بی‏خانم شاه‏جهان نام داشت که نخست برای نامزدی محمدرحیم خان پسر کریم‏خان برگزیده شد، اما در نهایت به عقد علیمرادخان زند درآمد. به گزارش سایکس، خواهر آقامحمدخان، همسر کریم‏خان زند بود. با این حال، بیشتر منابع، کریم‏‌خان را شوهرعمه شاه قاجار نگاشته‏‌اند. نام این زن را، خواجه‌‏بیگم خانم و برخی خدیجه بیگم ذکر کردهاند.

به گفته برخی منابع، پس از واقعه قتل نادرشاه افشار، سپاه برادرزاده‌‏اش، ابراهیم‌‏‏شاه، آقامحمدخان خردسال را به چنگ آورد و با قطع آلت مردانگی‏اش،‏ او را مقطوع‌‏النسل کرد، اما بیشتر منابع موجود، این امر را به دستور علیقلی‏‌خان افشار ملقب به عادل‌شاه ذکر کرده‌‏اند. از القابی که پس از این ماجرا به او نسبت داده‏ شد، «اخته‏‌خان» است. در نقد این مطلب که برخی غرض‏‌ورزان، به‏‌جای استفاده از عنوان «آقا»، وی را «آغا» خوانده‌‏اند، آمده است: چون آقامحمدخان همانند همه جنگجویان تاریخ، دشمنان فراوانی داشت، وقتی همهی آن‏ها را سرکوب و منکوب کرد، دشمنانش به فکر تحقیر او افتادند و با دادن عنوان خواجگان و زنان حرمسرا، «آقا» را «آغا» کردند، در صورتی که شاه قاجار هیچ‏گاه به‏‌منظور خواجگی حرمسرا، اخته نشده بود، چنانکه رضاقلی‏‌خان هدایت در توضیح «آقامحمد» نام‏گرفتنِ خان قاجار چنین آورده است که وقتی نواب محمدحسن‏‌خان در تمامی دشت ترکمان متواری بود، همسرش در خانه سید مفید استرآبادی می‏‌زیست و ولادت آقامحمدخان را پنهان نگاه داشته بودند و به‏ همین دلیل، سید مفید نیز او را به فرزندی خود نسبت داده بود، در نتیجه او را آقامحمد نام نهادند و بدین ترتیب، لقب «آقا» برای انتساب به سیادت به نام شاه قاجار اضافه شده است.

به نوشته مؤلف تاریخ محمدی، آقامحمدخان پس از مرگ پدرش، نخست همراه با دایی خود، محمدخان قوانلو و شش تن از برادرانش، عشایر و قبایل قاجار را از استرآباد به میان ترکمانان کوچ داد. اما مدتی بعد، در یکی از حملات سپاهیان زندیه به استرآباد، دستگیر و همراه با دو برادر خود، رضاقلیخان و جعفرقلی‏‌خان، به نزد کریم‌‏خان در شیراز فرستاده شد. او به مدت پانزده سال در بارگاه خان زند در شیراز زندگی می‏‌کرد. کریم‏‌خان او را در مجالس خود راه می‏‌داد و بر سر خوان‏خورش خود حاضر می‏‌کرد، اما به او اجازهی خروج از شیراز و مسافرت به استرآباد را نمی‏‌داد. خان زند در دربار خود با او مهربانی میکرد و به سبب کمال فراست و کیاستی هم که در او می‏‌دید، وی را «پیران ویسه» لقب داده بود. نویسنده تاریخ عضدی آورده است: روزی کریم‏‌خان از سر رأفت تصمیم گرفت تا خان قاجار را به حکومت اِسترآباد منصوب کند، اما با مخالفت وزیرش، میرزاجعفر مواجه شد. او این تصمیم را به فرستادن شیر به بیشه، تعبیر کرده بود. دشمنی و نفرت آقامحمدخان با خان زند به حدی بود که هر وقت در اتاقهای سلطنتی تنها می‏‌ماند، با چاقو و قلم‌‏تراش، فرش‏‌های دربار را پاره می‏‌کرد و با خود می‏‌گفت: حالا همین‏قدر از دستم برمی‏‌آید تا وقتی که خداوند برایم بخواهد و بدانم با این طایفه چه کنم.

پس از مرگ کریم‏‌خان در روز سه‏‌شنبه سیزدهم صفر 1193ق، آقامحمدخان به اتفاق دو برادرش، جعفرقلی‏‌خان و مهدیقلی‏‌خان و تنی دیگر از خویشاوندان خود که به بهانه صید و شکار به بیرون از شهر رفته ‏بودند، از شیراز گریخت و راهی تهران شد. وی از شکارگاه مهارلو با چهارده تن از همراهان خود در مدت سه روز وارد اصفهان شد و از آنجا در شب بیستم صفر، به حرم شاه عبدالعظیم در ری رسید و از راه ورامین، همراه با میرزامحمدخان و رضاخان و سایر خوانین قاجار دولو، روانهی مازندران شد و در روز پانزدهم ربیع‏‌الاول همان سال، با شکست سپاهیان دشمن، نواحی ایالت مازندران را تحت سلطه خود درآورد. در این راه، ابدال‏‌خان کُرد جهان‏‌بیگلو نیز با پانصد خانوار در تهران به سپاه خان قاجار پیوست، مرتضی‌‏قلی‏‌خان و مصطفی‏‌قلی‏‌خان، برادران خان قاجار، سر از وفاداری او باز زدند و از استرآباد به بارفروش (بابل کنونی) آمدند و با عده‌‏ای راه را بر او سد کردند. از دیگر سو، یکی از برادرانش، رضاقلیخان، از سپاه آقامحمدخان جدا شد و در بارفروش به ایشان پیوست. علیرغم پادرمیانی جعفرقلی‏‌خان، میان برادران نبرد درگرفت و این ماجرا در نهایت با پیروزی آقامحمدخان و فتح بارفروش به دست وی، به پایان رسید.

از آنجایی که پس از مرگ کریم‏‌خان، بر سر جانشینی او اختلافات زیادی بروز کرد و در مدت زمان کوتاهی، افراد بسیاری به حکومت رسیدند و یکی از پی دیگری کشته شدند و پیشوایان و سرکردگان طوایف زند به جان یکدیگر افتادند، مجال برابری با دشمنان خود را نداشتند و در نتیجه، آقامحمدخان به خوبی توانست با همان سواران قاجاری که آنها را با خود همدست کرده بود، از استرآباد بنای دستاندازی به نواحی مجاور را بگذارد و گیلان، مازندران، اصفهان، همدان و تبریز را یکی پس از دیگری بگیرد تا جایی‏که خاندان زند تنها دو ایالت فارس و کرمان را در دست داشتند.

در سال 1194ق، آقامحمدخان در ساری به برپایی سراپردهی حکومتی پرداخت و دو تن از برادرانش به نام‌‏های جعفرقلی‏‌خان و مصطفی‏‌قلی‏‌خان را با هفتصد سوار به سوی گیلان فرستاد تا به نظم امور آن دیار بپردازند. در مدتی‏که آقامحمدخان برای رسیدن به سلطنت، به جنگ و نبرد می‏پرداخت، چند سالی در ساری استقرار داشت و در آنجا، قصری سلطنتی با تالاری آینه‏‌کاری شده و دیوارهایی که تصویر فتوحات شاه اسماعیل صفوی و نادرشاه افشار را منقوش داشت، ساخته بود.

در سال 1195ق، با تسلط خان قاجار بر استرآباد و مازندران، امیرگونه‏‌خان طارمی به دستور علیمرادخان زند، برای تسخیر آن ولایت، راهی مازندران شد، اما در سبزه‌‏میدان، در تقابل با سپاه قاجار شکست خورد و به سوی تهران فرار کرد. پس از این نبرد، آقامحمدخان، نواحی سمنان، دامغان، شاهرود و بسطام را هم به استرآباد و مازندران ضمیمه کرد. حکومت مُلک بسطام را به برادرش جعفرقلی‏‌خان و سمنان را به برادر دیگرش علی‌قلی‏‌خان سپرد.

آقامحمدخان در سال 1196ق، به تسخیر گیلان اقدام کرد و با شکست هدایت‏‌اللهخان رشتی، برادرش جعفرقلی‏‌خان، راهی فتح قزوین شد و مولا وردی‏‌خان ذوالقدر را که والی آن دیار بود، شکست داد و از آنجا به فتح زنجان اقدام کرد. سپهر، تاریخ اقدام آقامحمدخان را چهارم رمضان 1195ق، به سرکردگی برادرش مرتضی‌‏قلی‏‌خان ذکر کرده و تاریخ پایان این رخداد را 1197ق عنوان نموده است. فتح کامل گیلان و قتل هدایت‏‌الله خان رشتی در سال 1201ق اتفاق افتاده است.

وی در سال 1197ق، با ووانویچ روس که با چند فروند کشتی از حاجی‏‌طرخان به استرآباد آمده بود، وارد مذاکره شد و پیشنهاد ووانویچ مبنی بر تأسیس عمارت تجارتخانه در استرآباد را پذیرفت، اما روس ها به‌‏جای ساخت تجارتخانه، به ساختن قلعه مستحکمی اقدام کردند و هجده عراده توپ با قورخانه در دوازده فرسخی گرگان کنونی مستقر کردند. آقامحمدخان نیز طی تدبیری، با دستگیری همه کارگزاران روس، ووانویچ را ملزم به تخریب قلعه و بازگشت به کشورش کرد. برخی مورخان، نام این فرد روسی را کَرَفس‏خان گزارش کردهاند.

در جمادی‌‏الاول 1199ق، با فتح قم و کاشان، متصرفات خان قاجار گسترش بیشتری یافت. در این گیر و دار، آقامحمدخان، میرزا احمد کلانتر فارس را که از عوامل جعفرخان زند بود، دستگیر کرد. در سال 1200ق، با ورود آقامحمدخان به اصفهان، جعفرخان زند ناچار به عقب‏‌نشینی و فرار شد. خان قاجار حدود چهل یا چهل و پنج روز در این شهر ماند و باقرخان خوراسگانی را به ایالت اصفهان منصوب کرد، اما پس از خروج از اصفهان، این شهر در سال 1201ق، مورد هجوم سپاه بیست و یک هزار نفری جعفرخان زند قرار گرفت و باقرخان خوراسگانی نیز به قتل رسید. با این همه، در همین سال، پس از کشمکش‏‌های متعدد در نواحی همدان، فراهان و اصفهان، سپاه قاجار مناطق از دست رفته را دوباره به دایرهی متصرفات خود افزود.

آقامحمدخان پس از تسلط بر نیمه شمالی کشور، در تاریخ یازدهم جمادی‌‏الآخر 1200ق، تهران را به عنوان پایتخت خود برگزید. البته میرزاحسن حسینی فسایی، این تاریخ را یازدهم جمادیالاول نگاشته است. مورخان، دلیل این انتخاب را نزدیکی همیشگی مرکز کشور به استرآباد و مازندران میدانستند که خان قاجار بدانجا تعلق خاطر داشت و به هر روی، اهالی سه ایالت شمالی کشور (گیلان، مازندران و استرآباد) همگی دولت‌خواه شاه قاجار محسوب می‏‌شدند.

آقامحمدخان در سال 1202ق، از تهران به اصفهان بازگشت و علی‏‌خان افشار را کنار زد و پس از آن به قزوین رفت و مدتی برای برقراری آرامش اوضاع، در آنجا مستقر شد و سرانجام به تهران بازگشت.

پس از به پادشاهی رسیدن لطفعلی‏‌خان زند که به جانشینی پدرش، جعفرخان، به تخت رسیده بود، آقامحمدخان قاجار در سال 1204ق، با لشکریانش از راه اصفهان به سوی شیراز حمله‌‏ور شد و در منزل بیضاء که در شش فرسنگی شیراز قرار داشت، به جنگ با سپاه بیست هزار نفری لطفعلی‏‌خان پرداخت. نتیجهی این نبرد که جعفرقلی‌‏خان و مصطفی‌‏قلی‏‌خان دولو در سمت راست و چپ سپاه قاجار قرار داشتند، دستگیری هشت‏‌هزار تن از سپاه زند و عقب‌‏نشینی آنان بود. با این حال، زندیان در یک فرسنگی شیراز در حصاری مشتمل بر سه دروازه تحصن کردند. این محاصره یک ماه به طول انجامید و از آنجایی که فتح این حصار مشکل بود، خان قاجار به تهران بازگشت. خاوری شیرازی، محل این نبرد را در صحرای قصرالدشت واقع در حومه شیراز گزارش کرده و تعداد دستگیرشدگان را هجده‏‌هزار تن نوشته است.

در اواخر سال 1205ق، آقامحمدخان قاجار با سپاهیانش، به فتح آذربایجان اقدام کرد و سراب، خوی، تالش، قراچه‌‏داغ، اردبیل، قراباغ و دیگر نواحی را به تسخیر درآورد. در همین زمان بود که همدستی‏‌های حاجی ابراهیم‏‌خان کلانتر فارس با خان قاجار آغاز شد. وی در نامه‏‌ای به آقامحمدخان، خبر از تجهیز لشکر بیست‏‌هزار نفری لطفعلی‌‏خان به عزم تسخیر اصفهان داد. پس از آن، نبردی در قمشه، بین لشکریان فتحعلی خان برادرزادهی خان قاجار و سپاه لطفعلی‏‌خان به سرکردگی عبدالرحیم‏‌خان، برادر حاجی ابراهیم‏‌خان، صورت گرفت و با خیانت عبدالرحیم‌‏خان، بنا به سفارش برادرش حاجی ابراهیم‌‏خان، لطفعلی‌‏خان با دویست تن از نزدیکان خود به شیراز عقب نشست، اما ابراهیم‏‌خان مانع از ورود او به شیراز شد.

در هفدهم ربیع‌‏الثانی 1206ق، آقامحمدخان قاجار در حین تکیه داشتن بر تخت سلطنت در جمع سران دربارش، دچار سکته شد که با تدبیر سلیمان‏‌خان قاجار و میرزا مسیح و میرزا احمد اصفهانی طبیب، معالجه شد. صاحب جنهالاخبار، این واقعه را در ماه ربیع‏‌الاول گزارش کرده است. آقامحمدخان قاجار پس از بهبود، در اوایل ذی‏‌الحجه همین سال، فاتحانه وارد شیراز شد و در باغ وکیل منزل کرد و در عمارت کلاه فرنگی (موزه پارس کنونی) به میرزا محمدخان لاریجانی دستور داد که قبر کریم‏خان زند را نبش کنند و جنازه او را به تهران برند و در میان کریاس [آستانه] خلوت کریم‏خانی دفن کنند تا هرگاه آقامحمدخان از آنجا بگذرد، پای بر استخوان‏‌های دشمن و قاتل پدر خویش بگذارد. اعتمادالسلطنه، تاریخ ورود آقامحمدخان به شیراز را هجدهم شوال همین سال گزارش کرده است.

آقامحمدخان در سال 1208ق، با گسیل کردن شاهزاده فتحعلی‏‌خان به سوی کرمان، به شکست لطفعلی‏‌خان زند اقدام کرد. فتحعلی‏‌خان، نخست شهر بابک، سپس نرماشیر را به تصرف خویش درآورد. پس از آن، به محاصرهی کرمان پرداختند. این محاصره، پنج ماه به طول انجامید و به فرمان خان قاجار، ده هزار بنّا و دیوارگر در لشکرگاه حاضر شدند و در برابر هر برجی، برجی دیگر ساختند و در میان برج‏ها نیز خندق حفر کردند. سرانجام با بروز قحطی در شهر و علی‌‏رغم خروج اجباری نه هزار تن از مردم به بیرون شهر، در بیست و نهم ربیع‌‏الاول 1209ق، کرمان به تسخیر سپاه قاجار درآمد و لطفعلی‏‌خان به سوی بم گریخت، اما در بین راه، توسط محمدولی‏‌خان قاجار که با هزار و پانصد تن به دنبال او روانه شده بود، دستگیر شد و به دستور شاه قاجار، نابینا و به تهران فرستاده شد. خاوری شیرازی، نام دستگیرکنندهی لطفعلی‏‌خان را محمدعلی‌‏بیک نگاشته است که به گفته وی، کلانتر بم بود.

آقامحمدخان که پس از مرگ کریم‌‏خان، به مدت شانزده سال در نواحی مختلف کشور به تاخت و تاز پرداخته بود، توانست در ذیالقعده 1209ق، در تهران به پادشاهی رسد و تاج و تخت ایران را به دست آورد و پایه‏‌گذار سلسله پادشاهی قاجاریه شود. برخی دیگر از منابع تاریخی، بر تخت نشستن شاه قاجار را سال 1210ق نگاشته‌‏اند. صاحب جنه‏‌الاخبار، این واقعه را ماه رمضان 1211ق گزارش کرده است. آقامحمدخان هنگام تاج‏‌گذاری و بستن شمشیر مرصع شاهی، سوگند خورد که به مذهب شیعه وفادار بماند، زیرا این شمشیر از پادشاهان صفوی به یادگار مانده بود و اهمیت تاریخی داشت. او در این مراسم، از بر سر گذاشتن تاج بزرگ نادری خودداری کرد و سوگند خورد تا زمانی که همهی سرزمین‌‏هایی که نادرشاه فتح کرده بود، از جمله قفقاز، افغانستان و هند که نشانه‏‌های اینها به‏ صورت پرهایی بر تاج مرصع نادری قرار داشت، تصرف نکند، این تاج را بر سر نخواهد گذاشت. در همین زمان، حاجی محمدابراهیم‌‏خان بن حاجی ‏‏هاشم شیرازی که پدرش از کدخدایان و عُمّال معروف شیراز بود و از نوادگان حاجی قوام‏‌الدین حسن شیرازی به شمار می‏‌آمد و حتی در پایان دوران حکومت زندیه، بیگلربیگی و حاکم فارس شده بود، به سبب خوش‏‌خدمتی‏‌هایی که به شاه قاجار کرده بود، به «اعتمادالدوله» ملقب و به‏ عنوان نخستین صدر اعظم قاجاریه برگزیده شد. آقامحمدخان در همین زمان، برادرزاده‌‏اش فتحعلی‏‌خان را نیز به فرمانگذاری مملکت فارس برگزید و او را «جهان‌بانی» لقب داد. به نظر میرسد آقامحمدخان این عنوان را در مقابل لقب «جهانسوز» متعلق به برادرش حسینقلی‏‌خان، به برادرزاده‏‌اش اهدا کرده است.

آقامحمدخان از زمان درگذشت کریم‏‌خان در شیراز تا زمان به قتل رسیدنش که هجده سال و ده ماه به طول انجامید، همواره در صدد بود که بر نظم مملکت بیفزاید، زیرا از مرگ نادر تا آن هنگام، اغتشاش و هرج و مرج، بیشتر نواحی مملکت را فرا گرفته بود و هر یک از رؤسا و اعیان طوایف، ایالتی را تصاحب کرده بودند. آغاز سلسله قاجاریه، نقطه‏ای امیدوارکننده در آن برهه از تاریخ ایران به شمار می‏آید، زیرا امنیت و قدرت، جایگزین آسیب‏پذیری و تزلزل شد و یک دولت مرکزی نیرومند استقرار یافت و بار دیگر، وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران تأمین شد.

آقامحمدخان که با سرکوب آخرین بازماندگان سلسله زند، کار خود را در داخل ایران پیش برده بود، پس از استقرار قدرت ملی، به فکر احیای مرزهای ایران افتاد و قصد کرد تا حدود مرزهای ایران را به زمان نادرشاه و پادشاهان صفویه برساند. در همان نخستین سال پادشاهی، بر آن شد تا به گرجستان لشکر بکشد و با شتاب بسیار، وسایل این کار را فراهم کرد. هنر نظامی آقامحمدخان که سبب کامیابی او در همه میدانهای جنگ می‌‏شد، این بود که با سرعت زیاد، سپاهیان خود را برای جنگ، مسلح و آماده میکرد و با سرعت بسیار بالایی به میدان نبرد می‏‌رسید و بدین ترتیب، همیشه چند روز زودتر از آنکه حریف، انتظارش را داشته باشد، بر سرش می‏تاخت و با غافلگیری، کار خود را پیش می‌‏برد. این تنها هنر جنگی او بود و چنانکه نگاشته‌‏اند، جز این، ویژگی دیگری که برای فرماندهان بزرگ لازم است، نداشت. او در نبرد با گرجستان، با رعایت همین اصل، پیش از آنکه پادشاه گرجستان بتواند از روسیه کمک بخواهد، با سپاهی شصت‏‌هزار نفره، آنجا را مورد هجوم قرار داد. چنانکه آورده‏اند سپاهیان قاجار تا زمان حرکت از تهران، از نیت و مقصد شاه قاجار آگاه نبودند و این مسأله، از ویژگی‏های خاص اخلاقی او بود که در پنهان کردن نیت و اندیشه‌‏اش، توانایی و خودداری خاصی داشت. در این نبرد، بیشتر لشکریان قاجاری، مرکب از سواره‌‏نظام تندرو بود و بدین ترتیب، با سرعت بسیار از تهران عزیمت نمودند و در مدت زمان کوتاهی، شهرهای ایروان و شوشی را که بر سر راه و در دست مخالفان بود، گرفتند و با گماردن عده‏‏‌ای کافی به منظور نگاهبانی در این دو شهر که دو مرکز نظامی مهم بر سر راه ایران به گرجستان بود، با چهل‌‏هزار سپاهی به تفلیس رسید و با شکست سپاهیان هراکلیوس، پادشاه وقت آن دیار، گرجستان در سال 1209ق به خاک ایران بازگردانده شد.

پس از فتح گرجستان، آقامحمدخان در ذیالقعده سال 1210ق، به اتفاق حاجی ابراهیم‌‏خان اعتمادالدوله، میرزاشفیع صدراعظم و میرزا اسدالله‏‌خان نوری، وزیر لشکر و همه امیران و سرداران، از تهران از راه ساری و استرآباد به سوی دشت قبچاق حرکت کرد و جماعت گوکلان را که از فرمان‌برداری امتناع می‏‌کردند، سرکوب کرد و در آنجا به قتل و غارت پرداخت. از آنجا، از راه کالپوش، به سوی جاجرم روانه و راهی خراسان شد تا شاهرخ‌‏میرزا پسر رضاقلی‏‌میرزا و نوهی نادرشاه افشار را که آخرین بازماندهی سلسله افشاریه بود و در زمان حکومت کریم‌‏خان نیز در آن نواحی حکمرانی میکرد، سرکوب کند و جواهرات معروف نادری را که نزد او بود، به چنگ آورد. این گوهرها، یاقوت‏‌های بسیار درشتی بودند که اورنگ‌‏زیب، پادشاه وقت هندوستان، بر تاج خود داشت و نادر آنها را از هند آورده بود. در این نبرد، شاهرخ‌‏میرزا تسلیم شد و پس از شکنجهی بسیار برای خودداری از تسلیم جواهرات، سرانجام گوهرها به دست آقامحمدخان افتاد و شاهرخ نیز در راه تبعید به مازندران، بر اثر شدت جراحات جان داد و بدین‏‌گونه حکومت خاندان افشاری در سال 1210ق به پایان رسید. شاه قاجار پس از فتح خراسان، به فکر فتح افغانستان افتاد. در این هنگام، سه شهر قدیمی ایالت خراسان، بلخ، هرات و مرو در دست افغان‏‌ها و ازبک‌‏ها بود. آقامحمدخان با نوشتن نامه‏ای به شاه زمان که در افغانستان حکومت میکرد و همچنین نامه‏ای به محمودمیرزا، برادر شاه زمان که حاکم هرات بود، سابقه تاریخی حکومت ایرانیان بر دو شهر بلخ و هرات را یادآور شد. آقامحمدخان نام‌ه‏ای برای نصیحت شاه‏‌زمان ارسال کرد. بیگ‏‌جان از این موضوع به واهمه افتاد و مرو را تخلیه کرد و در فکر باز پس دادن اسرا، غنائم و ارسال هدایا افتاد، اما اخبار سرزمین‏‌های شمال غربی و حرکت لشکریان روس به سمت گرجستان و آذربایجان، مجال نداد تا این شهریار سخت‏کوش به مقصود نایل شود، زیرا به او خبر رسید که از سوی روسیه به یاری پادشاه گرجستان شتافته‌‏اند و گرجیان، دوباره نواحی متصرفه را به دست آورده، از رود ارس گذشته و حتی به آذربایجان نیز رسیده‏‌اند. بنابراین آقامحمدخان از خراسان به آذربایجان رفت، اما در این میان، انتشار خبر مرگ کاترین، ملکه وقت روسیه، که پشتیبانی قوی برای مسیحیان گرجی به‏ شمار می‏‌آمد، سبب شد تا شاه قاجار برای سرکوبی دوبارهی گرجیان، مانع بزرگی در پیش نداشته باشد. با این حال، او در حوالی شهر شوشی، به دست سه تن از لشکریانش به قتل رسید.

در مورد خلقیات و عادات شاه قاجار، احمدمیرزا عضدالدوله می‏‌نویسد: «شاه شهید، شب‏زنده‌‏دار بوده و در نماز شب، زیاد گریه می‏‌کرده است. از پوشیدنی و نوشیدنی و سایر فقرات لذت‏‌های دنیا به چیزی مقید نبوده، جز نگاهداری رعیت و افزونی مملکت ... . هر وقت حال خوشی از برایش دست می‏‌داد و دماغی داشت، دوتار که زدن این ساز در میان تراکمه معمولی ا‏ست، می‏‌زد. در مدت عمر خود مطلبی نگفت که به آن وفا نکند، حتی جان خود را به راه درست‏‌قولی گذاشت.» سر جان ملکم نیز بیش از دیگر مورخان، دربارهی ویژگی‏‌های اخلاقی خان قاجار سخن گفته است. وی می‏‌نویسد: «بالاترین شهوت وی، ریاست بود و پس از آن، امساک در خرج و سپس انتقام و کینه‏‌جویی ... .»

 

 

منابع:

• آصف، محمدهاشم (رستم‏الحکماء). (1382). رستم‏التواریخ (چاپ اول). (تصحیح میترا مهرآبادی). تهران: دنیای کتاب.

• آوری، پیتر. (1373). تاریخ معاصر ایران از تأسیس تا انقراض سلسله قاجاریه (چاپ 3). (ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی). تهران: عطایی.

• احمد پناهی سمنانی، محمد. (1376). کریم‏خان زند: نیکوترین زمامدار تاریخ ایران (چاپ 2). تهران: ندا.

• احمد پناهی سمنانی، محمد. (1375). لطفعلیخان زند: از شاهي تا تباهي. تهران: کتاب نمونه.

• اعتمادالسلطنه، محمدمحسن‏بن علي. (1357). صدرالتواریخ یا تاریخ صدور قاجار (چاپ 2). (تصحیح محمد مشیری). تهران: روزبهان.

• براتی فریزهندی، مریم. (1388). تاریخ جنگ‏های روسیه و ایران (چاپ 2). تهران: کتاب پارسه.

• پاکروان، امینه. (1377). آغامحمدخان قاجار (چاپ اول). (ترجمه جهانگیر افکاری). تهران: نشر جامی.

• حسینی فسایی، میرزاحسن. (1378). فارسنامه ناصری (جلد اول، چاپ 2). (تصحیح منصور رستگار فسایی). تهران: امیرکبیر.

• خاوری شیرازی، میرزافضلالله. (1380). تاریخ ذوالقرنین (جلد اول، چاپ اول). تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.

• خورموجی، محمدجعفر. (1344). تاریخ قاجار حقایق الاخبار ناصری. (به کوشش حسین خدیوجم). تهران: کتابفروشی زوار.

• دنبلی، عبدالرزاق. (1383). مآثر سلطانیه (چاپ اول). (تصحیح فیروز منصوری). تهران: مؤسسه اطلاعات.

• ساروی، محمد فتحالهبنمحمدتقی. (1371). تاریخ محمدی (احسن التواریخ). (تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد). تهران: اميركبير.

• سایکس، سرپرسی. (1362). تاریخ ایران (جلد 2، چاپ 4). (ترجمه فخرداعی سید محمدتقی گیلانی). تهران: علیاکبر علمی.

• سپهر، محمدتقی بن محمدعلی. (1377). ناسخ‏التواریخ تاریخ قاجاریه (جلد اول). (تصحیح جمشید کیانفر). تهران: اساطیر.

سفرنامه بخارا (عصر محمدشاه قاجار). (1373). (تصحیح حسین زمانی). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

• شیرازی، عبدالوهاب بن علی اشرف. (1391). نخبه الاخبار (بخش تاریخ زندیه و قاجار) (چاپ اول). (تصحیح میرهاشم محدث). تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.

• عضدالدوله، احمدمیرزا. (1362). تاریخ عضدی. تهران: سرو.

• فرمانفرمایی قاجار، اصغر. (1345). آقا یا آغا. وحید، 29، 379.

• کرمانی، افضل‏الملک. (1354). سلاطین قاجاریه و حکمرانی ایشان به اجمال. وحید، 179، 176-172.

• كلانتر، محمدبن ابوالقاسم. (1362). روزنامه میرزامحمد کلانتر فارس. (تصحیح عباس اقبال آشتیانی). تهران: کتابخانه طهوری و سنایی.

• گرنت واتسن، رابرت. (1356). تاریخ ایران دوره قاجاریه (چاپ4). (ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی). تهران: امیرکبیر.

• گوره، ژان. (1361). خواجه تاجدار (جلد اول، چاپ 4). (ترجمه ذبیحالله منصوری). تهران: امیرکبیر.

• لنجانی اصفهانی، محمدحسن بن محمدرحیم. (1391). جنهالاخبار (چاپ اول). (تصحیح میرهاشم محدث). تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.

• مارکام، کلمنت. (1367). تاریخ ایران دوره قاجار (چاپ 2). (ترجمه میرزارحیم فرزانه). تهران: فرهنگ ایران.

• معطوفی، اسدالله. (1389). انقلاب مشروطه در استرآباد (جلد اول). تهران: حروفیه.

• معطوفی، اسدالله. (1389). انقلاب مشروطه در استرآباد (گرگان): استرآباد در دوره قاجار (جلد اول، چاپ اول). تهران: حروفیه.

• معلم حبیب‏آبادی، میرزامحمدعلی. [بیتا]. مکارم‏الآثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14 هجری (جلد 2). اصفهان: نفایس مخطوطات.

• موسوی نامی اصفهانی، میرزا محمدصادق. (1368). تاریخ گیتی گشا (چاپ 4). تهران: اقبال.

• ناروند، رضا. (1356). اصل و منشأ ایل قاجار. وحید، 220 و 219، 78-72.

• نفیسی، سعید. (1335). تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر (جلد اول). تهران: شرق.

 

 

 

 

نظرات


ارسال نظر :






مقاله های مشابه