خرید و دانلود مقاله

ابوسهل مسیحی جرجانی


ابوسهل مسیحی جرجانی

(عيسي بن يحيي جرجاني)

AbooSahlMasihijorjani

پزشک، فیلسوف، منجم، ریاضیدان و ناظم مشهور قرن چهارم قمری.

ابوسهل عیسی بن یحیی در جرجان متولد شد. تاریخ تولد او را برخی منابع در حدود سال 360 یا 361ق ذکر کردهاند که به احتمال زیاد با محاسبه سال فرضی درگذشت او (400 یا 401 ق) و اینکه مرگ او را در چهل سالگی نوشتهاند، درست نیست.

ابوسهل، نصرانی بود و از پیروان دین عیسی مسیح(ع)، بدین سبب به مسیحی معروف بود، اما در کنیسه، کلیسا و دیگر مجامع مسیحیت حضور پیدا نمیکرد و تنها در منزل خویش به عبادت میپرداخت. در جوانی، برای تحصیل و کسب دانش به بغداد رفت و همانجا بالندگی یافت، اما در هیچ یک از منابع، اشارهای به نام استادان او و سالیان حضورش در بغداد نشده است.

از آنجا که کتاب نوادر الحکماء را برای اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین، از امیران آل‏باوند نگاشته است، میتوان گفت که زمانی (پیش از 389 ق) نزد اسپهبد که بر فریم و شهریارکوه فرمان میرانده، به سر برده است. ابوسهل پس از آن، به گرگانج (جرجانیه یا خوارزم) رفت و در زمان صدارت ابوالحسن احمد بن محمد سهلی(سهیلی) که مردی دانشمند و حکمت دوست بود، در دربار خوارزمشاه ابوالعباس مأمون بن مأمون، در کنار دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی، شیخ‏الرئیس ابوعلی سینا، ابوالخیر حسن بن سوار مشهور به ابن الخمار و ابونصر منصور بن علی عراق، از مقامی بلند برخوردار بود. مسیحی با ابوعلی مسکویه رازی نیز معاشرت و همنشینی داشت.  

مقام ابوسهل و دیگر دانشمندان بزرگ دربار ابوالعباس چنان بود که سلطان محمود غزنوی، فرستادهای به نام حسین بن علی میکائیل را همراه با نامهای به دربار او فرستاد تا ایشان را با خود به دربار وی ببرد. شرح آن نامه از این قرار است: «شنیدم که در مجلس خوارزمشاه، چند کس از اهل فضل که عدیم النظیرند، چون فلان و فلان، باید که ایشان را به مجلس ما فرستی، تا ایشان شرف مجلس ما حاصل کنند و ما به علوم و کفایت ایشان مستظهر شویم و آن منت از خوارزمشاه داریم.» اما ابوالعباس علیرغم این‏که شوهر خواهر سلطان محمود بود، پیش از آنکه به فرستاده اجازهی حضور دهد، حکیمان مزبور را فراخواند و نامه سلطان را بر آنان عرضه کرد. ابوعلی و ابوسهل از رفتن امتناع کردند، ابوالعباس نیز این دو را به همراه راهنمایی روانه کرد تا از راه بیابان به سوی گرگان (جرجان) حرکت کنند.

ابوسهل، طبیبی فاضل و منطقیای کامل و عالم به علوم اوایل بود. ابوسعید عبیدالله بن جبرئیل بن عبیدالله بن بختیشوع - از پزشکان نامدار وقت - میگوید: مسیحی در خراسان، معروف و مشهور و نزد سلاطین آنجا به عزت و احترام موصوف است. ابنابیاصیبعه، ابوسهل را با صفاتی چون طبیب فاضل کامل در علم و عمل پزشکی، فصیح بیان، نیکو تصنیف، خوشخط و استوار در ادبیات عرب ستوده است. ابوالحسن بیهقی در تتمه صوان الحکمه، پیش از ذکر نام او، از عبارت «العالم الحکیم» استفاده کرده و او را مسلط بر دانش پزشکی و صاحب تصانیف بسیار مفید خوانده است.

مسیحی از آن گروه پزشکان بود که مطالب پزشکی را در قالب واژگان قصار میآورد و این گفتهی او مشهور خاص و عام است: «نومه بالنهار بعد اکله، خیرٌ من شربه الدواء النافع»: خوابی کوتاه پس از صرف غذای ظهر، بهتر از نوشیدن هر داروی سودمندی است. شیخ مهذب الدین عبدالرحیم بن علی مشهور به ابن دخوار میگوید: من از میان طبیبان نصرانی، چه از متقدمین و چه از متأخرین، کسی را که در فصاحت عبارت، جودت گفتار و حُسن معنی به مانند ابی سهل مسیحی باشد، نیافتهام.

مسیحی در پزشکی از پیروان جالینوس بود، اما درباره‏‌ی منشأ زندگی، نیروهای بدن و مرکز حس که از مباحث مهم پزشکی قدیم به شمار میآمد، برخلاف جالینوس و پیروانش که مغز را مهمترین عضو بدن و مرکز حس میدانستند، به پیروی از ارسطو، قلب را مرکز نیروی زندگانی و گرمای غریزی و روح حیوانی برشمرده است. نظامی عروضی مینویسد: «ابوعلیسینا و ابوسهل مسیحی، خلف ارسطاطالیس [ارسطو] بودند در علم حکمت، که شامل است همه علوم را.» انیس احمد انصاری، مسیحی را در کنار پزشکانی چون الطبری و مجوسی اهوازی، جزو دانشمندان برجسته ایرانی در طب یونانی برشمرده است.

با توجه به مطالب مختصری که در زمینه گاهشماري و رياضیات به نقل از ابوریحان در آثارالباقیه از ابوسهل به جاي مانده، که در آن ماههاي قوم ثمود را در قالب شعر به زبان عربی ذکر کرده است، میتوان گفت که مسیحی در شعر نیز دست داشته است.

به گفته برخی منابع، ابوسهل در طب، استاد شیخ‌‏الرئیس ابوعلیسینا بوده است و آوردهاند چون بوعلی به شانزده سالگی رسید، بنابر توصیه ابوسهل، تحصیل طب را آغاز کرد و ابومنصور حسن بن نوح قمری را به معلمی برگزید و ابوسهل این افتخار مخصوص را یافت که مشاور و ملازم ابنسینا باشد. شیخ‏‌الرئیس، رسالهی «موجز صغیر در منطق الزاویه» را نیز به نام او تألیف کرده و در مقدمه، از استادش ابوسهل خواسته تا آن را نقد و ارزیابی کند: «اجمع متشتته فی رساله الیه، ملتمساً منه نقدها و تقویمها.» البته بوعلی کتابهای دیگری نیز برای مسیحی تصنیف و به نام او کرده است. قطبالدین شیرازی در شرح کلیات «قانون»، ابوسهل را در طب، برتر از شیخالرئیس دانسته و گفته است: «مسیحی در طب، اعلم از بوعلی بود.» و نیز گفته: بیان مسیحی از گفتار شیخ واضحتر و شفاف‏تر است. وی همچنین خلاصه‌‏ای از آثار ابوسهل را در کنار آثار جالینوس، رازی، ابنطیب، ابنصادق که از بهترین کتاب‏ها و رساله‌‏های طبی پیشینیان خود به شمار میآمده، در شرح قانون گنجانده است.

برخی منابع، ابوسهل را استاد ابوریحان بیرونی نیز دانسته‏‌اند. گویا که ابوریحان از او با عنوان استاد یاد کرده است. اما برخی تنها به وجود رابطهی دوستانه و معاشرت بین این دو دانشمند اشاره کردهاند. بیرونی خود در فهرستی از آثارش تا سال 427ق، در پایان فهرست کتاب‏‌های محمد بن زکریای رازی که به عربی نقل کرده است، 12 اثر را نام میبرد که دوست دانشمندش، ابوسهل مسیحی، به نام او کرده است. جلالالدین همایی می‌‏نویسد: «لابد این رساله‏‌ها نیز مثل رسائل ابونصر در جواب سؤالها و درخواستهای خود ابوریحان و برای حل مشکلات علمی مورد احتیاج او بوده است و به این مناسبت، من معتقدم که ابوسهل مسیحی را هم میتوان جزو اساتید فلسفه و علوم طبیعی ابوریحان به شمار آورد، چنانکه ارباب تراجیم دربارهی شیخ رئیس ابوعلی سینا نیز نوشتهاند که شاگردی ابوسهل مسیحی کرده بود.» ابوریحان آن چنان که در کتاب «تحدید نهایات الاماکن» تصریح کرده، با مسیحی مکاتبه داشته و از آن جمله مکتوبی است که ابوسهل دربارهی قاعده ضرب اعداد ترتیبی به ابوریحان نوشته است.

• آثـار

کتاب المائه فی الطب یا صد باب: مشهورترین و بزرگترین اثر او که امینالدوله بن تلمیذ بغدادی، حواشی و تعلیقاتی بر آن نوشته است. این کتاب به «المائه مقاله» نیز معروف است و در برخی منابع، «دیوان الطب» نیز خوانده شده است. ابنتلمیذ بغدادی در توصیف آن می‎گوید: ایجاب می‌کند که بر این کتاب اعتماد کرد، زیرا دارای پژوهش بسیار، تکرار اندک، بیان واضح و منتخبی از درمان بیماری‎هاست. برخی معتقدند این کتاب، سرمایه‌ی ابوعلی سینا در تألیف قانون بوده است. چنان‏که از عنوان این اثر برمی‏آید، مشتمل بر یکصد بخش است. مسیحی خود در مقدمه آن می‎گوید: کتاب را به اجزای جداگانه‌‏ای تقسیم کرده‌ام که هر کدام به صورت مستقل کتابی است مجزا و بدین ترتیب، امکان استفاده از هر کدام از اجزاء را به طور مستقل برای هرکه خواهان بخش خاصی از آن باشد، فراهم می‏‌کند.  من این کتاب‏‌ها را بر حسب ترتیب اجزای مخصوص علم طب مرتب کردهام. نظامی عروضی در مقاله چهارم از کتاب چهار مقاله که به طب و هدایت طبیب اختصاص دارد، در مورد ارزش و جایگاه این کتاب در کنار دیگر کتابهای پزشکی وقت، اظهار میدارد که طبیب باید پس از مطالعه دقیق و کامل کتابهایی چون فصول بقراط، مسائل حنین بن اسحق، مرشد محمد بن زکریا و نیز کتابهای متوسط از جمله ذخیره ثابت قرّه، منصوری زکریای رازی، اغراض سید اسماعیل جرجانی و عرضه آنها بر استادی مشفق، «از کتب بسایط [جمع بسیطه به معنی ادویه مفرده و گیاه‌‏های طبی]، یکی به دست آرد چون ستّه عشر جالینوس یا حاوی محمد زکریا یا کامل الصناعه یا صد باب بوسهل مسیحی یا قانون بوعلی سینا یا ذخیره خوارزمشاهی و به وقت فراغت مطالعه همی‏‌کند ... .»

نقل کرده‏اند که نعمان بن ابی رضا اسرائیلی، طبیب مشهور، به وصیّت استادان خود، کتاب المائه را از بر کرد. وی همچنین حاشیه‏ای بر آن نگاشته که به «الحواشی النعمانیه و المقاصد الطبیه» معروف است.

حاجی خلیفه، سخنانی را که علی بن عباس مجوسی اهوازی در کتاب «کامل الصناعه الطبیه» دربارهی بی‏نظمی و آشفتگی یکی از آثار عیسی بن حکم دمشقی معروف به مسیح آورده، به اشتباه متعلق به ابوسهل مسیحی و این اثر او پنداشته و بدین ترتیب او را به کم دانشی متهم کرده است.

المائه فی الطب نخستین بار در سال 2000 میلادی، با تحقیق و مقدمه فلوریال سناگوستان در انتشارت المعهد الفرنسی للدراسات العربیه دمشق در دو مجلد و در 835 صفحه به چاپ رسید. از این کتاب، حداقل 29 نسخهی خطی در کتابخانههای مختلف دنیا موجود است که قدیمیترین آن متعلق به سال 40ق، یعنی زمان حیات مؤلف است. شش نسخه قدیمی نیز وجود دارد که قبل از سال 1300م نسخهبرداری شدهاند.

اظهار حکمهالله تعالی فی خلقالانسان: ابن ابی اصیبعه آن را به خط خود مسیحی دیده و مینویسد: «در نهایت صحت و استواری و اِعراب و ضبط بود، این کتاب جلیلترین و پر منفعتترین آثار اوست که در آن به اجمال و اختصار، آنچه را که جالینوس و دیگران در مورد کارکردهای اعضای بدن ذکر کردهاند، به فصیحترین عبارات آورده و با مطالب و نکات نفیس اضافهتری که خود بر آن افزوده، توضیح داده است که همگی این‏ها بر دانش روشن و علم زیاد او دلالت میکند.» 

 الطب الکلی.

تعبیر الرؤیا یا الکفایه فی تعبیر الرؤیا: آن را برای محمد بن مأمون خوارزمشاه تألیف کرده است. این کتاب در 132 باب است و با عبارت «الحمدلله کفاء مننه و افضاله» آغاز میشود. این اثر در کنار کتابهای تعبیر دانشمندانی چون افلاطون، ارسطو، بطلمیوس، جالینوس، سقرس بزرگ و دانیال نبی، جزو مهمترین کتابهایی به شمار میرود که از دیگر ملل و ادیان به صورت متداول مورد استفاده دانشمندان اسلامی است.

رساله اصناف العلوم الحکمیه: آن را برای ابوالحسن سهل بن محمد سهلی «یا سهیلی»، وزیر مشهور دربار ابوالعباس خوارزمشاه، تألیف و در آن، سهیلی را با عنوان «شیخ‏‌الرئیس» خطاب کرده است. این اثر در پاسخ به سؤالات سهیلی دربارهی علوم حکمیه به نگارش درآمده و یکی از بهترین نگارشهای ایرانیان در مورد شاخه‌‏های مختلف علم و دانش است. ابوسهل نکته‌‏های تاریخی فراوانی را در آن آورده که از رهگذر تاریخ فلسفه و نیز کیفیت و چگونگی آمدن علوم یونانیان نزد ما، بسیار با ارزش است. 

وی در این اثر، پس از تعریف اجمالی از علم، ‏بدون اینکه نظم خاصی را رعایت کرده باشد، آن را به علم کلی (علم الهی) و سپس به ‏علم طبیعی تقسیم و اقسام هر یک را ذکر کرده است. وی گرچه از علومی چون هندسه، نجوم، موسیقی، طب، سیاست و ... نام می‏‌برد و درباره آنها توضیح می‏‌دهد، با این حال معتقد است که این علوم جزئی در واقع علم نیستند، بلکه نفس را آمادهی دریافت علم کلی ‏می‏‌کنند. در تمامی موارد، وی در سراسر رساله، کتابهای دانشمندان یونانی و مانند آنان از غیر مسلمانان و شارحان آنها را با شیفتگی خاص ذکر می‌‏کند.

سایر آثار مسیحی عبارتند از :

کتاب «فیالوباء» که آن را نیز برای ملک خوارزمشاه ابی العباس مأمون بن مأمون تألیف کرده، «منتخب العلاج»، «فیالعلم الطبیعی»، «مقالتان [دومقاله]»، «مقاله فیالجدری [آبله]»، «اختصار کتاب المجسطی»، «فی الباه»، «مقاله فی الطاعون»، «مقاله فی النبض»، «مقاله فی اقسام الدین»، «نوادر الحکماء» و دوازده اثری که ابوریحان بیرونی در ذیل فهرست تألیفات خویش آورده است و گفته است که مسیحی آنها را به واسطهی نزدیکی و دوستی به نام او تألیف کرده است: «فی مبادی الهندسه»، «فی سکون الارض او حرکتها»، «فی التوسط بین ارسطاطالیس و جالینوس فی محرک الاول»، «فی رسوم الحرکات فی الاشیاء ذوات الوضع»، «رساله فی دلاله اللفظ علی المعنی»، «رساله فی سبب بَرد ایام العجوز»، «رساله فی عله التربیه التی تستعمل فی احکام النجوم»، «رساله فی آداب صحبه الملوک»، «رساله فی قوانین الصناعه»، «رساله فی دستور الخط»، «رساله فی غزلیات الشمسیه»، «رساله النرجسیه»، کتاب «فی النفس» و ترجمه آن.

در مورد درگذشت ابوسهل، نظامی عروضی در ادامهی حکایت گریز او و ابوعلی از چنگ فرستادگان سلطان محمود به دربار خوارزمشاه ابوالعباس مأمون بن مأمون، آورده است: «چون ابوعلی با ابوسهل با کسِ [راهنمای] ابوالحسین السهیلی از نزد خوارزمشاه برفتند، چنان کردند که بامداد را پانزده فرسنگ رفته بودند، بامداد به سر چاهساری فرود آمدند. پس ابوعلی تقویم برگرفت و بنگریست تا به چه طالع بیرون آمده است. چون بنگرید، روی به ابوسهل کرد و گفت: بدین طالع که ما بیرون آمدهایم، راه گم کنیم و شدت بسیار ببینیم. بوسهل گفت: رضینا بقضاءالله، من خود همیدانم که ازین سفر جان نبرم که تسییر من درین دو روز بهعیوق [ستارهای سرخ رنگ و روشن در کنار راست کهکشان که پس از ثریا برآید و پیش از آن شود] میرسد و او قاطع است، مرا امیدی نمانده است و بعد از این، میان ما ملاقات نفوس خواهد بود، پس براندند. ابوعلی حکایت کرد که روز چهارم بادی برخاست و گرد برانگیخت و جهان تاریک شد و ایشان راه گم کردند و باد، طریق را محو کرد و چون باد بیارامید، دلیل [بلد راه]، از ایشان گمراهتر شده بود، در آن گرمای بیابان خوارزم از بیآبی و تشنگی، بوسهل مسیحی به عالم بقاء انتقال کرد.»

بیشتر منابع، به ویژه منابع قدیمیتر، به پیروی از همین روایت نظامی، مرگ او را به سال 400 یا 401ق عنوان کرده، برخی نیز سال غیرمحتمل 390ق یا 391ق را برای این رخداد ذکر کردهاند. ذبیحالله صفا در تأیید نوشتار نظامی مینویسد: در حدود 403ق، هنگامی که به همراهی ابنسینا از بیابان خوارزم به جانب خراسان میرفته، در آن بیابان درگذشته است.

اما در مورد روایت نظامی، برخی پژوهشگران معاصر دچار تردیدهایی شده و درستی آن را تأیید نکرده‎اند و این مسأله از چند جهت قابل تعمق است: یکی این‌که رساله «موجز صغیر در منطق الزاویه» که شیخ‌‏الرئیس برای ابوسهل تصنیف کرده، پس از انجام مباحثاتی بین این دو دانشمند در موضوع زاویه، شهر در جرجان نگاشته شده است. با توجه به این‎که شیخ در حدود سال‎های 403 تا 405ق در گرگان و ری اقامت داشته، معلوم می‎شود که ابوسهل در این دوران زنده بوده، چنان‏که حتی بوعلی در آغاز رساله مزبور، ابوسهل را با عبارت «اطال الله بقاءه»: (زندگانی‏اش مستدام باد) دعا کرده است. دیگر این‏که: شیخ‏‌الرئیس و ابوسهل هر دو به کلی منکر احکام نجوم بوده و  به باطل بودن آن عقیده داشته‌‏اند. 

همچنین  ابوریحان و ابنخمار، پس از آنکه سلطان محمود، خوارزم را در سال 408ق تصرف کرد، با وی به غزنه رفتند، این مسأله نیز از دو جهت تأیید میشود: یکی این‏که ابوریحان هم در سال 407ق در گرگانج، بزرگترین ارتفاع نصف النهاری خورشید را اندازه گرفته و هم به هنگام لشکرکشی محمود به خوارزم، در دربار ابوالعباس مأمون خوارزمشاه بوده و واقعه مزبور را به چشم خود دیده و در کتابی به نام مشاهیر خوارزم، روایت کرده است. دیگر این که: رسالهی سرگذشت ابنسینا که به دست شاگردش ابوعبیدجوزجانی نوشته شده، قسمت اول آن شامل گفتارهایی است که خود شیخ عیناً نقل کرده و با مطالبی که در چهارمقاله عروضی آمده، منطبق نیست. شیخ در اين باره تنها گفته است كه ضرورت، وي را بر آن داشته تا گرگانج را ترك كند، اما به همراهي با ابوسهل و مرگ وي در بیابان اشارهاي نكرده است. همه این دلایل، دال بر افسانه بودن حکایت چهارمقاله است. بنابراین مرگ ابوسهل باید پس از خروج شیخ‏الرئیس از جرجان، یعنی پس از یکی از سالهای 404 یا 405ق رخ داده باشد.

 

منابع:

• آذرشب، فرشته. (1383). ابوعلی مسکویه: زندگی و آثار او. کیهان فرهنگی، 214، 41-38.

• ابن اَبی اُصیبعه، احمدبن قاسم. (1299ق). احمدبن قاسم. عیون الانیاء فی طبقات الاطباء (چاپ اول). تصحیح امرو القیس بن الطحان. مصر: مطبعه الوهبیه. 

• ابوریحان بیرونی. (1352). هنر و مردم، 126، 91-84. 

• ابيالريحان محمدبن احمد البيروني. (1878). الآثار الباقیه عن القرون الخالیه. بروکهاوس: لایپزیگ.

• اذکایی (سپتیمان)، پرویز. (1354). کتاب هنر و مردم، 150، 72-68.

• البغدادی، اسماعیلپاشا. (1955). هدیه العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین (جلد اول و 2). بیروت: دار احیاء التراث العربی.

• الخالدی، خلیل. (1344ق). الطرق الأربعه - إلی معرفه الحق: (طریقه الحکماء المشاءیین و رجالها و کتبها). الزهراء، (2)، 5.

• الرزو، حسنمظفر. (1423ق). مناهج تعبیر الرؤیا فی التراث الاسلامی. آفاق الثقافه و التراث، 40، 64-53.

• الزرکلی، خیرالدین. (1980). الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین (جلد 5، چاپ 5). بيروت: دار العلم للملایین.

• الطائی، فاضل. (1389ق). مع البیرونی فی کتاب الصیدنه. مجله المجمع العلمی العراقی، (18) 1.

• الگود. سیریل. (1371). تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی (چاپ 2). (ترجمه باهر فرقانی). تهران: امیرکبیر.

• المعطوف، عیسی اسکندر. (1343). خزائن الکتب العربیه «من نفائس خزانه الأب بولس سباط الحلبی». المجمع اللغه بدمشق، 55، 323-319.

• بیرونیخوارزمی. ابوریحان محمد بن احمد. [بیتا]. التفهیم لاوائل صناعه التنجیم. (تعلیقات جلالالدین همایی). تهران: انجمن آثار ملی.

• بیهقی، ابوالحسن علی‏‌بن‏‌زید. (1935). تتمه صوان الحکمه (جلد اول). (تصحیح محمد شفیع). لاهور: [‏بی‏نا]. 

• بیهقی، محمدبن‏‌حسین. (1383). تاریخ بیهقی (چاپ 4). (تصحیح علی اکبر فیاض و محمدجعفر یاحقی). مشهد: دانشگاه فردوسی.

• [بینام]. (1379، 1380ق). فهارس المجلد السادس: فهرس المخطوطات الوارده فی المجلد السادس المحفوظة فی مکتبات غیر مفهرسه أو فهارسها غیر مطبوعة. معهد المخطوطات العربیة، (1 و 2)، 6، 385-343.

• حاج قاسم محمد، محمود. (1418ق). کتاب المائه فی الطب للجرجانی. مجله آفاق الثقافة و التراث، 18، 89-77.

• حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله. [بیتا]. کشف الظنون (جلد 2). (تصحیح محمدشریف‌‏الدین یالتاقایا). بيروت: دار احیاء التراث العربی.

• حاجی خلیفه، مصطفی‌‏بن‏‌عبدالله. [بیتا]. کشف الظنون (جلد اول). (تصحیح محمدشریف‏‌الدین یالتاقایا). بيروت: دار احیاء التراث العربی. 

• حبیبی، نجفقلی. (1374). مبانی تقسیمات علوم به انضمام رساله تقاسیم العلوم شهرزوری. مقالات و بررسيها، 57 و 58، 166-131.

• حقیقت، عبدالرفیع. (1353). نهضتهای ملی ایران (بخش 99 احضار و تعقیب دانشمندان و روشنفکران). ارمغان، 7، 487-478.

• دانشپژوه، محمدتقی. (1370). اصناف العلومالحکمیه. تحقیقات اسلامی، (6)، (1 و 2)، 220-211.

• درگاهی خاندانی کرمانی، محمود. (1304). ابوعلی‏سینا. آینده، 6، 7.

• دلبری. شهربانو. (1384). مروری بر وضعیت مسیحیان ایران از قرن اول تا چهارم هجری. تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 5، 156-139.

• دهخدا، علیاکبر. [بيتا]. لغتنامه. ذیل کلمه ابوسهل. دانشگاه تهران.

• رشنوزاده، بابک. (1387). التحفه السعدیه. کتاب ماه علوم و فنون، 107، 71-68.

• رضویبرقعی، سیدحسین. (1384). پزشکان نگاشتهای مختصرالدول و برداشتگاههای ابن عبری (بخش 2). نامه انجمن، 17، 98-65.

• شاهق، مهوش. (1352). استادان ابوریحان بیرونی و آثارشان. هنر و مردم، 129 و 130، 39-35.

• شهرزوری، شمسالدين محمدبن محمود. (1365). نزههالارواح و روضهالافراح (تاریخ الحکماء). (ترجمه و تصحیح مقصودعلی تبریزی). تهران: علمی فرهنگی.

• صدیقی. غلامحسین. (1385). ملیت ابنسینا. حافظ، 35، 12-8.

• صفا، ذبیحالله. (1369). تاریخ ادبیات در ایران (جلد اول، چاپ 10). تهران: فردوس.

• عرفانیان، غلامعلی، فتاحی، سیدحسین، و شادلی، رمضانعلی. (1371). رسائل و کتب پزشکی. کیهان فرهنگی، 90، 35-26.

• قاری، لطفالله. (1412 و 1413ق). الکتب الأساسیه فی تاریخ العلوم الطبیعیه عند العرب والمسلمین. اللغه العربیه الاردنی، 42 و 43.

• قاسملو. (1379). بزرگداشت هزاره ابوریحان بیرونی. کتاب ماه علوم و فنون، 29، 16-4.

• قفطی، جمال‏‌الدین‌‏ابی‏‌الحسن علیبن یوسف. (1320ق). تاریخ الحکماء. [بيجا]: [بینا].

• مار اغناطیوس افرام. (1370ق). ذیل ثان: للألفاظ السریانیة فی المعاجم العربیه. المجمع اللغه العربیه بدمشق، 3،  345-321.

• مقیمی، غلامحسن. (1381). زندگی و اندیشه سیاسی ابوریحان بیرونی. علوم سیاسی دانشگاه باقر العلوم(ع)، 19، 238-215.

• موالدی، مصطفی. (1419ق). رسال فی الزاویه لابنسینا. معهد المخطوطات العربیه، (42)، 1.

• مینوی، مجتبی. (1334). قران کواکب در سال 582. یغما، 82، 86-83.

• نجمآبادی، محمود. (1351). ابنسینا نابغه جهان پزشکی، مردی برتر از عصر خویش. هنر و مردم، 121، 42-32.

• نجمآبادی، محمود. (1371). تاریخ طب در ایران پس از اسلام (چاپ 3). دانشگاه تهران.

• نجمآبادی، محمود. (1346). کتاب حاوی رازی یا بزرگترین دایرهالمعارف طبی اسلامی. معارف اسلامی، 3، 56-46.

• نظامی عروضی سمرقندی. (1382). احمدبن‏عمر. چهار مقاله (چاپ 5). (تصحیح محمد قزوینی و محمد معین). تهران: جامی.

• ولایتی، علیاکبر. (1389). ابوسهل مسیحی: ستارهشناس بزرگ ایرانی. روزنامه ایران، 4483.

 

نظرات


ارسال نظر :






مقاله های مشابه