آتابای
آتابای
کتابچهی نفوس استرآباد(1296ق/ 1258ش) تیرهی آتابای را تیرهای از یموت دانسته است: «طایفهی یموت و ترکمنهای آتابای که مشهور به چونی میباشند، دو تیرهاند: آتابای و آقآتابای. تیره آتابای؛ یورت آنها از اول تپهی آقشین[1] که زیر حد هاشمآباد است الی زیر سامان محمدآباد، عرضش قریب به دو فرسنگ (12کیلومتر) و طولش از زیر سیاهبالا الی آب اترک. آنچه از جرجان به بالا سکنی دارند چمر[اند][2] و از جرجان به پایین سکنی دارند چاروا[3]. قریب دو هزار خانهوار میشود... تخمیناً نفوس آنها 8300 نفر است. تیرهی آتابای 15 فرقهاند از قرار تفصیل [ذیل]: 1ـ صحنه[4] 2ـ سقوی[5] 3ـ یانپی[6] 4ـ ساریچونی 5 ـ محمدآلق[7] 6ـ تمک[8] 7ـ خانلی 8 ـ قاضیلی 9ـ قانقرمه[9] 10ـ طعنه 11ـ دوگونچی 12ـ کسارخه[10] 13ـ کسه[11] 14ـ عاشورگوک 15ـ قرهداشلی» (ذبیحی.1350/44 و ذبیحی و افشار. 1363/253،254)، ژنرال سرپرسی سایکس که در 1893م (1271ش) میان ترکمانهای یموت بوده، در مورد ایل آتابای مینویسد: «از ایل آتابای دوهزار خانوار در ایران و هزار خانوار در خاک روسیه زندگانی میکنند و چون در میان ایل جعفربای و تیرههای کوچک به سر میبرند، عدهای از دستهجات عشایر جزء را مطیع و منقاد خود ساختهاند یک تیره از همین طایفه «آقآتابای» میباشد که رییس و سرکردهی آنها فعلاً موسیخان است». سپس سایکس عشایر فرعیای را که مطیع آتابای هستند، با ذکر تعداد خانوار آنها، نام میبرد: «بولگای 300خانوار، قانیوخماز[12] 400 خانوار، داز 1000خانوار، دوجی 1000خانوار، بدراک[13] 200خانوار، امیر[14] 100خانوار، کوچک 300خانوار، تاتار 100خانوار، سلاک[15] 100خانوار، کجوخ[16] 1000خانوار». (سایکس. 1363/22-21)، در کتاب «تفصیل احوال تراکمه» ترجمهی 1299ق (1261ش)، آمده: «آتابای دستهای از تراکمه قراچوقای یموت هستند که به آقآتابای، آقداز، آقایمر، آقبدراق، آقایگدر، آقکوچک و آققانیوخمز تقسیم میشوند». (ذبیحی.1350/165 و ذبیحی و افشار. 1363/151) رابینو (ح1250ش) آتابای را یکی از شعبههای پانزدهگانهی یموت میداند، (رابینو. 1383/155) اما قورخانچی در 1321ق (1282ش) تیرههای یموت را بر دوازده قسم دانسته و آتابای را یک تیره از تیرههای دوازدهگانهی یموت میداند.(اتحادیه و سعدوندیان.1360/34)، میرزا سراجالدّین نیز حدود 1321ق (1282ش) مینویسد: «طایفهی دیگر آتهبای میباشند که عمدهی آنها غیر از چاروا، هزار خانوار چمور میباشند که در آققلعه، نزدیک شهر استرآباد سکنی دارند. تمام فلاح میباشند.» (میرزا سراجالدین.1369/275)
[2]- به معنی؛ کشاورز
[3]- به معنی؛ دامدار
[4]- sahnǝ
[5]- seqvey
[6]- yân pi
[7]-âleq ن.ک به مدخل "محمد آنلق" در همین تعلیقات
[8]- temak
[9]- qânqermǝ
[10]- کسلخه keselxe
[11]-kese
[12]- در منابع به صورت؛ «قانیوخمز» و «قانیوقمز» نیز ضبط شده است.
[13]- بدراق
[14]- ایمر eymer
[15]- در منابع به صورت «سلاخ» و «سلاق» نیز ضبط شده است.
[16]- قجوق